Kirman-yezd-hormozqan-Türk

Tuesday, October 30, 2007






درگينين اٶته كي صفحه لريني گٶره بيلمك اوچون بورايا تيخلايين!

درگيني پ.د.ف. بيچيمينده الده ائتمك اوچون بورايا تيخلايين

http://www.galajak85.blogfa.com/8603.aspx





نشریه مستقل تورکی _ فارسی دانشجوئی دانشگاه علوم پزشکی کرمان ( گله جک) منتظر همکاری کلیه علاقمندان به ادبیات و فرهنگ تورک در چاپ و انتشار دومین شماره نشریه می باشد. آللاه دئیه ن اولسا.

سیزین یاردیملاریزی گوزله ییریک.

http://www.galajak85.blogfa.com/






فتح بزرگترین قله ایران مرکزی به مناسبت سالگرد نهضت سبز آزربایجان

دانشجویان تورک دانشگاه یزد در اقدامی به یاد ماندنی در هفته اول تیر ماه به قله ۴۰۵۰ متری شیر کوه یزد صعود کردند.

در این صعود کوهنوردانی متشکل از تورکان (آزربایجانی- قشقایی-و تورک سونقر کرمانشاهی ) حضور داشتند . در این صعود دانشجویان تورک دانشگاه یزد در طی مباحثی با مسایل روز دنیای تورک آشنا شدند . این دانشجویان با نشاندادن نماد بوزقورد همبستگی خود را با تورکان آزربایجان نشان دادند.

یاشاسین شرفلی تورک میللتیم





پیروزی قاطع تیم تناب کشی آزربایجان

مسابقات ورزشی درون دانشگاهی دانشگاه یزد از هفته سوم اردیبهشت ماه با پیروزی قاطع تیم تناب کشی آزربایجان که نفرات این تیم متشکل از ترکان آزر بایجانی، قشقایی و ترکان غیور خوراسان بود شروع شد. در طی برگذاری این مسابقه فریاد های یاشاسین ازربایجان از هر گوشه ای به صدا در امد حتی دانشجویان غیر ترک نیز به تشویق این تیم که برای اولین بار در مقابل تیم های الوار و اکراد یاغی به پیروزی رسیده بود پرداختند

در این مسابقات ۱۲ تیم تناب کشی شرکت کرده بودند و تیم آزر بایجان با اقتدار تمام تمامی رقیبان خود را از پیش رو برداشت .

یاشاسین شرفلی تورک میللتیم




شماره پنجم نشریه ی دانشجویان تورک زبان دانشگاه یزد انایوردو منتشر شد.

--------------------------------------------------------------------------------


دربردارنده ی:

معرفی ایل قشقایی
مسجد جامع اورمیه
زبانها
سهند(۱۳۵۸-۱۳۰۱)
بابک کیست؟
تاریخ تورکان و زبان تورکی
موسیقی مردم آزربایجان
بازار تبریز
اولین هادر تاریخ ایران
GaDiM AZARBAYCAN XALQ RAQSLARi - رقص فولکلوریک، قدیمیترین فرم رقص
در باره ادبیات تورکی
کتاب ده ده قورقود
و از عاشیق بیشتر بدانیم...........

این شماره با همکاری اقایان مصطفوی، فائزپور، حائری، باقری، اله یاری، عیوض جمادی پور زمانی، اسکندری و خانمها ممقانی، محمد رضایی، محمدی پور، وزیری منتشر گردید.




جلوگیری از برگزاری جلسه معارفه دانشجویان تورک دانشگاه یزد

یکی از دلایل افسردگی دانشجویان غیر بومی و جدید الورود دوری از موطن و خانواده و عدم اشنایی با محیط جدید بوده که ایجاد جلسات معارفه باعث اشنایی دانشجویان جدید الورود با هم وطنان و همزبانان و تطبیق بهتر در محیط جدید می شود که متاسفانه به لطف رئیس دانشگاه امسال برگزاری جلسات معارفه اقوام دانشگاه یزد ممنوع و حرکتی جدایی طلبانه عنوان شد.

یاشاسین تورک میللتیم


Thursday, October 11, 2007




بیات

قبیلة ترک از قبایل بیست و دوگانة اغز (غز * ) پراکنده در ایران افغانستان ترکمنستان ازبکستان جمهوری آزربايجان ارمنستان ترکیه سوریه و عراق . واژة بیات که به صورت «بایات » هم ضبط شده به معنای بادولت و پرنعمت است . اصل این قبیله در نسبنامه های افسانه ای ترکان به «بای آت » پسر دوم گون خان پسر اغوزخان می رسد (رشیدالدین فضل الله ج 1 ص 39 حمدالله مستوفی 1362 ش الف ص 566 تاریخ قزلباشان ص 24 قائم مقام ص 403). قبیلة بیات همچون سایر قبایل بزرگ ترک علامتی مخصوص داشته که شکل آن در منابع متفاوت است (کاشغری ص 172 رشیدالدین فضل الله ج 1 ص 40 اوزون چارشیلی ج 1 ص 113). بیاتها طبق بعضی اخبار از روزگاران قدیم و پیش از مهاجرتهای گستردة خود به غرب آسیا در اطراف رودخانة قراموران یا بنابر ضبط حمدالله مستوفی (1362 ش ب ص 218) قارامران واقع در شمال چین می زیسته اند (قائم مقام همانجا). از اشارات جامع التواریخ برمی آید که گروههایی از این قبیله مشهور به «بایاوت » دهها سال پیش از آغاز سلطنت چنگیزخان در زمرة طوایف مغول درآمده بودند. اینان در تقسیم بندی قومی مغولان از جملة طوایف درلگین بودند که معرف مغولان عام و بی اصل و نسب است . دو شعبة معروف این طایفه «جدی بایاوت » و «کهرون بایاوت » بودند. اولی نام خود را از رودخانة جدی مغولستان اخذ کرده و دومی به دلیل زندگی در صحرا به این عنوان موسوم شده بود. اینان در لشکرکشیهای چنگیزخان و هولاکوخان به ایران شرکت داشتند (رشیدالدین فضل الله ج 1 ص 111ـ112 136ـ 138).

در قرون ششم و هفتم یک طایفة بزرگ ترک به نام «بیاووت » در صحرای خوارزم می زیستند که ظاهرا از طوایف یمک یا کیمک بودند (نسوی ص 38 329). به سبب انتساب ترکان خاتون مادر سلطان محمد خوارزمشاه و انتساب مادر ازلغ (اوزلاغ )شاه ولیعهد سلطان محمد به طایفة بیات امرای این طایفه در دربار خوارزمشاه صاحب نفوذ و قدرت شدند چنانکه قتلغ خان ] بیاووتی [ در رقابتی که بر سر جانشینی سلطان محمد خوارزمشاه پیش آمده بود به جانبداری ازلغ شاه قصد جان سلطان جلال الدین خوارزمشاه را کرد (همان ص 85 ابن خلدون ج 4 ص 754 اقبال آشتیانی ص 44). با این حال نمی توان قاطعانه بیات را با بیاووت و بایاوت یکی دانست . مجتبی مینوی در تعلیقات خود بر سیرت جلال الدین مینکبرنی (ص 329ـ330) تنها به طرح این سؤال قناعت کرده که آیا ارتباطی بین بیات و بیاووت هست یا نه . بعضی از پژوهشگران در سالهای اخیر تصریح کرده اند که «بایاوت »ها نه از قبایل مغول که همان بیاتهای ترک اند (قفس اوغلی ص 165 پانویس 21).

تاریخ ورود قبیلة بیات به فلات ایران چندان روشن نیست اما از برخی منابع تاریخی برمی آید که این مردم ظاهرا در اوایل قرن پنجم و مقارن حملات غزان و سلجوقیان در فلات ایران پراکنده شده و در مسیر کوچ نظامی خود تا صحاری شام و سواحل مدیترانه پیش رفته اند. در این پیشرویهای پرماجرا گروههایی از این قبیله بتدریج در بعضی نواحی خراسان بزرگ عراق عجم کردستان و لرستان استقرار یافتند. چنانکه خبر انتصاب امیرسنقر بیاتی (مقتول 511) به نیابت حکومت بصره از جانب امیر آق سنقر بخاری اقطاع دار این ولایت از سابقة دراز حضور بیاتها در ایران و عراق عرب حکایت می کند (ابن خلدون ج 4 ص 93). استقرار قبیلة بیات در بعضی نواحی غربی ایران پس از چندی به تشکیل دولت محلی کوچکی در اراضی میان لرستان کوچک و عراق عرب انجامید اما خصومت حاکمان بیات و اتابکان لر سرانجام به انقراض حکومت بیات منجر شد و اتابک شجاع الدین خورشید شاه حاکم لرستان که از دست اندازیهای مکرر ترکان بیات به متصرفات خویش خشمگین بود بر سر آنان تاخت . در نتیجه آخرین حاکم بیات هزیمت یافت و قلمرو او که به ولایت بیات مشهور بود به تصرف سپاه خورشیدشاه درآمد (حمدالله مستوفی 1362ش الف ص 553 معین الدین نطنزی ص 54 ـ 55 بدلیسی ص 60). نام ولایت بیات در قرون بعد نیز در منابع دیده می شود. عطاملک جوینی در نیمة دوم قرن هفتم در گزارش کوتاهی راجع به اشتغالات دیوانی خود در تاریخ جهانگشای از برانداختن باجهای قدیم بلاد تستر و بیات سخن گفته است (ج 1 ص 25). نام ولایت بیات در اواخر قرن هشتم در ردیف نامهای ولایات معتبری چون بغداد عراق عرب خوزستان و لرستان قرار گرفت (شمس منشی ج 2 ص 170ـ171). در قرون بعد نام این ولایت بر حوزة محدودی اطلاق می شد که مشهورترین ناحیة آن قلعة بیات بر سر راه دزفول و عراق عرب بود (نویدی ص 101). نادرشاه هنگامی که از عراق عرب به سوی خوزستان می رفت تا شورش محمدخان بلوچ را سرکوب کند بر سر راه خود در این قلعه توقف کرد (استرآبادی ص 223). ویرانة این قلعه امروزه در کشور عراق برجاست (لسترنج ص 69ـ70).

مشیرالدوله تبریزی (متوفی 1279) در شرح مأموریتش برای تشخیص و تعیین مرزهای ایران و عثمانی «قریة بیات » را از توابع پشتکوه لرستان دانسته و از پراکندگی بیاتها در توابع شوشتر و دزفول خبر داده است (ص 102).

میدان فعالیت سیاسی طوایف بیات در تاریخ ایران محدود به پشتکوه لرستان نبود گروههایی از اینان در جنگهای شیخ ابواسحاق اینجو (متوفی 758) و امیر مبارزالدین محمد مظفری (ح 700ـ 765) شرکت داشتند (وزیری کرمانی ص 384ـ385). در حکومت زندیه نیز بیاتها صاحب نفوذ بودند و مهر علی خان بیات اسلاملو از جمله بزرگان شیراز در زمان کریم خان زند و علی مرادخان زند بود (غفاری کاشانی ص 165 188 191 476). بیاتهای شیراز که تا اوایل قرن چهاردهم در یکی از گذرهای محلة اسحاق بیگ به خریدوفروش اسب اشتغال داشتند احتمالا بازماندگان طوایف چادرنشین بیات فارس بودند که بتدریج از شیوة زندگی پدران خود دست کشیده و یکجانشین شده بودند (فسائی ج 2 ص 919).

جمعی از بیاتها که در پایان مهاجرت طولانی خود به آناطولی و شام رسیده بودند در اواخر قرن هشتم و اوایل قرن نهم به قره عثمان فرمانروای آق قوینلوها پیوستند و ظاهرا در جنگ وی با امیر چکم والی شام شرکت کردند (طهرانی ص 60 64 65 روملو ج 11 ص 27ـ30). پس از انقراض سلسلة آق قوینلو بسیاری از طوایف تشکیل دهندة آن اتحادیه از جمله طایفة بیات به دولت صفوی پیوستند ( تاریخ قزلباشان ص 8 21ـ29 هینتس ص 96). احتمالا بسیاری از طوایف خاک آناطولی را ترک گفته و به ایران آمده اند اما آثار آنان هنوز در بعضی روستاهای آناطولی و شام برقرار است ( ایرانیکا ذیل ماده ). این گروه از طوایف بیات را بعدها قره بیات نامیدند تا از بیاتهایی که از قبل در ایران می زیستند متمایز شوند. بر همین اساس طوایف بیات ایران را آق بیات یا بیات مطلق می خواندند (قائم مقام ص 403ـ404). ظاهرا تیرة شام بیاتی از تیره های تشکیل دهندة ایل قاجار (خورموجی ص 3) و از بیاتهای شام یا قره بیاتها بوده که پس از استقرار در آزربايجان به طوایف قاجار پیوسته است . بزرگان این طایفه از جمله امرای دربار فتحعلی شاه به شمار می آمدند (قائم مقام همانجا).

پیش از تشکیل دولت صفویه چندین طایفة چادرنشین ترک و مغول در دشتهای قزوین و ری و شهریار به سر می بردند (فریومدی ص 344 اولیاءالله ص 192ـ194 مرعشی ص 44). هر چند نام طوایف بیات در منابع اخیر نیامده است اما به نظر می رسد که این طوایف پیش از دولت صفوی در قسمتهایی از لرستان و عراق عجم سکونت داشته اند. این احتمال از آنجا تقویت می شود که شاه اسماعیل اول (حک : 905ـ930) در همان سالهای نخست سلطنت خود پس از آنکه آزربايجان و شیروان را از تصرف دولت عثمانی خارج کرد و آن نواحی را تحت حکومت خود درآورد جمعی از این طوایف را از عراق ] عجم [ به شابران و دربند تبعید کرد (باکیخانوف ص 93). بعدها بزرگان این طوایف با دربار روسیه پیوند یافتند و در جلب حمایت روسها کوشیدند (همان ص 165).

رؤسای طوایف بیات عراق عجم که ظاهرا بزرگترین گروه از طوایف بیات مطلق یا آق بیات به شمار می آمدند در سالهای سلطنت شاه طهماسب اول (930ـ984) از جمله بزرگان دولت صفوی محسوب می شدند. سلیمان بیگ و برادرش حسن بیگ یوزباشی قورچیان بیات پیش از اینکه به سبب رفاقت با اسماعیل میرزا پسر شاه طهماسب اول مغضوب شوند از امرای بزرگ و مقرب شاه صفوی بودند (نویدی ص 111 تاریخ قزلباشان ص 24). حتی صدماتی که شاه صفوی بر این طوایف وارد آورد مانع از اطاعت و خدمتگزاری آنان نشد. هنگامی که القاص میرزا برادر شورشی شاه طهماسب با حمایت سلیمان قانونی پادشاه عثمانی از عراق عرب تا قم پیش آمد جمعی از طوایف بیات عراق عجم که در حدود قم می زیستند به مقابله با القاص میرزا شتافتند. جنگجویان این طایفه در جنگ مغلوب و به دستور القاص میرزا کلیة اسرای طایفة بیات اعدام شدند ( عالم آرای شاه طهماسب ص 109). طوایف بیات عراق عجم همچنین مدتی در ملازمت و خدمتگزاری سلطان مصطفی میرزا پسر شاه طهماسب بودند. سلطان مصطفی میرزا که از دوستداران سلطنت برادر خود سلطان حیدر میرزا بود پس از قتل برادر به دست هواداران اسماعیل میرزا برادر دیگر خود به امیدنجات به میان طایفة بیات گریخت . حاجی اویس بیگ بیات حاکم طایفه که در ظاهر پذیرای شاهزادة متواری شده بود بازداشت محترمانة او را به قزوین اطلاع داد و پس از ورود شاه اسماعیل دوم (حک : 984ـ 985) به قزوین او را به حضور شاه رسانید (اسکندرمنشی ص 143 منجم یزدی ص 29ـ30 حسینی استرآبادی ص 55). در اوایل سلطنت شاه عباس اول (995ـ 1037) که حکومت قلمرو علیشکر ـ همدان ـ به محمد باقر میرزا پسر خردسال شاه عباس تفویض شد اغورلو سلطان بیات حاکم طایفه بیات و نواحی کزاز و کرهرود به نیابت از او به حکومت همدان رفت . اما شاهوردی خان لر حاکم لرستان کوچک که از مدتها قبل قصد تصرف بعضی مناطق تابعة همدان را داشت قلت یاران اغورلوسلطان را مغتنم شمرد و به بروجرد مقر او حمله برد. در این جنگ اغورلو سلطان کشته شد و لشکریان بیات متفرق شدند. تا اینکه شاه عباس خود به جنگ شاهوردی خان رفت و پس از شکست دادن او متوجه ایل بیات شد و کلیة مناصب موروثی اغورلو سلطان را به برادر او شاهقلی سلطان بیات تفویض کرد. وی که از تأخیر ایل بیات در امداد به اغورلو سلطان خشمگین بود به خواهش شاهقلی سلطان از مجازات ایل بیات درگذشت و پس از دریافت سه هزار تومان پول و سه هزار کره اسب بیاتی نژاد که همواره مورد توجه قزلباشان بود به قزوین بازگشت (اسکندرمنشی ص 352ـ353 بدلیسی ص 81ـ82 تاریخ قزلباشان همانجا).

گروهی از طوایف بیات دو قرن بعد به آقامحمدخان قاجار (حک : 1210ـ1211) پیوستند و سرانشان در زمرة بزرگان دربار قاجار درآمدند (سپهر ص 26 وکیلی طباطبائی تبریزی ص 373). یکی از مشهورترین بزرگان این طایفه که در عهد ناصرالدین شاه (1264ـ1313) می زیست علینقی خان بیات ملقب به نظام لشکر و صمصام الملک است که از مالکان بزرگ ایران و سرکردة یکی از افواج نظامی آن روزگار بود. فرزندانش به نامهای ذوالفقارخان (صمصام الملک ) و عباسقلی خان (سهم الملک ) همانند پدرشان از بزرگان آن سامان به شمار می آمدند (اعتمادالسلطنه 1367 ش ج 2 ص 1615 وکیلی طباطبائی تبریزی ص 388 453). مرتضی قلی خان بیات * ملقب به سهام السلطان که بارها به وکالت مجلس شورای ملی و یکی دو بار به وزارت و صدارت رسید پسر عباسقلی خان است (بامداد ج 4 ص 69). امروزه تمامی طوایف بیات عراق عجم در محال کزاز و کرهرود و بعضی دیگر از روستاهای اراک سکونت دارند و به زراعت و دامداری روزگار می گذرانند (وکیلی طباطبائی تبریزی ص 388). گروهی دیگر از طوایف بیات که در ماکو به سر می برند از اواخر سلطنت شاه عباس اول در این سامان استقرار یافته اند (اسکندرمنشی ص 793 فرامین فارسی ماتناداران ج 2 ص 507) و یا اینکه در اوایل سلطنت شاه عباس دوم (1052ـ1077) از ایروان به ماکو آمده اند. ریاست این مردم با مصطفی بیگ بیات جد حکام موروثی ماکو بود (نصرت ماکوئی ص 3ـ48). فرزندزادگان مصطفی بیگ در سلطنت قاجاریه و بویژه در صدارت حاج میرزا آقاسی (متوفی 1265) که خود از اعضای طایفة بیات ایروان بود حکومت چندین ناحیه از ایران را در دست گرفتند ( رجوع کنید به همان ص 16ـ 18). شاه عباس دوم در اواخر سلطنت گروههایی از طوایف ترک بیات منطقة قره باغ را به همراه طوایف دیگر به گرجستان انتقال داد. اینان اغلب در اطراف قلعه های اسلام آباد و شاه آباد و نصرت آباد که خود بنا کرده بودند اسکان یافتند. خصومت مذهبی و ستیزه جویی ترکان مهاجر سرانجام سبب جنگ میان آنان و گرجیان شد که در پی آن جمع کثیری از مهاجران ترک به قتل رسیدند (وحید قزوینی ص 288ـ289).

گروهی دیگر از طوایف بیات در کردستان عراق عرب سکونت داشتند که شاه طهماسب دوم (حک : 1135ـ 1145) بسیاری از آنان را به حوالی تهران و ساوجبلاغ کرج تبعید کرد (حکیم ص 757). در 1144 نیز نادرشاه که هنوز وکیل السلطنة شاه طهماسب دوم بود پس از اینکه کرکوک را به تصرف در آورد گروهی دیگر از این مردم را به خراسان تبعید کرد. اینان به روایتی به هرات رفتند و به روایت دیگر به طوایف بیات نیشابور پیوستند (استرآبادی ص 193 مروی ج 1 ص 254). طوایف بیات منطقة کرکوک در اوایل قرن حاضر مشتمل بر هفت طایفه بودند که در بیست و چند روستا نزدیک جبل حمرین و قره تپه به سر می بردند (ادموندز ص 303). نادرشاه همچنین در دورة سلطنت خود گروههایی از طوایف بیات و افشار و جوانشیر و شاهسون و بختیاری را به افغانستان تبعید کرد. اغلب اینان که در کابل اسکان یافتند با عنوان عمومی قزلباش نامیده می شدند. بزرگان این مردم تا سالهای سلطنت امیر عبدالرحمان خان عهده دار بعضی مناصب و مقامات مهم اداری و لشکری افغانستان بودند (فیض محمد ص 143ـ144). محلة قزلباش کابل یادگاری از همین مردم است .

گروه دیگر از طوایف بیات ایران که قدمت و سابقة حضور آنان در ایران به قبل از قرن دهم می رسد طوایف بیات نیشابورند که به قره بیات شهرت داشتند. وجه تسمیة قره بیاتها و تاریخ دقیق ورود آنها به خراسان روشن نیست . تشابه عنوان این طوایف با قره بیاتهای شامی این گمان را تقویت می کند که اینان احتمالا شعبه ای از قره بیاتهای شام بوده اند که پیش از قرن دهم به خراسان مهاجرت کرده اند. اما دلیل روشنی برصحت این مدعا در دست نیست تنها احتمال قابل اعتنا اخبار مهاجرت اجباری قره تاتارهای آناطولی است که در آغاز قرن نهم به دستور تیمور لنگ به سوی خراسان و ترکستان حرکت کرده بودند. گروههایی از این مردم هنگام مهاجرت از صفوف مهاجران گریختند و در گوشه و کنار مسیر مهاجرت پنهان شدند. اگر چه دربارة تاریخ ورود این طوایف به خراسان خبری در دست نیست اما از آنجا که اسکندر منشی این طوایف را در شمار طوایف جغتایی آورده است (ص 794) می توان گمان کرد که اینان نیز همانند گرایلیها و جلایرها و جمشیدیها پس از حملات مغولان به خراسان آمده باشند. شهرت و اعتبار این طایفه از سالهای آخر قرن دهم و مقارن اوایل سلطنت شاه عباس آغاز شد و تا اوایل قرن سیزدهم ادامه یافت . در سال 1000 قره بیاتها که از دو سه سال قبل پیشرویهای ازبکان را متوقف کرده و مانع سقوط تعدادی از شهرهای خراسان شده بودند سرانجام تسلیم قوای عبدالمؤمن خان ازبک شدند و بسیاری از بزرگانشان از جمله محمود سلطان پسر باباالیاس به قتل رسیدند اما سال بعد صفویان نواحی اشغالی خراسان را از دست ازبکان خارج ساختند. شاه عباس در ازای خدمات قره بیاتها املاک بزرگان بیات نیشابور را از جمیع مالیاتها معاف کرد و محمد سلطان پسر دیگر بابا الیاس را به حکومت اسفراین گماشت . حکومت اولاد باباالیاس به نیشابور هم کشیده شد و تا پایان سلطنت شاه عباس اول ادامه یافت (همان ص 333 337ـ339 794). طوایف بیات نیشابور در سالهای قدرت نمایی و سلطنت نادرشاه افشار (1148ـ1160) در اغلب جنگهای او شرکت داشتند و حکومت موروثی خوانین بیات بر نیشابور که تا اواسط سلطنت فتحعلی شاه (1212ـ 1250) ادامه یافت در همین سالها شکل گرفت (مروی ج 1 ص 81 109 ج 3 ص 961 1134). پس از قتل نادرشاه بعضی از رؤسای طوایف قره بیات نیشابور با استفاده از فرصت به دست آمده به قدرت نمایی پرداختند و به مقامات و مناصب عالی اداری و لشکری دست یافتند از جملة آنان صالح خان بیات بود که در 1160 از سوی عادلشاه افشار به حکومت فارس منصوب شده بود. وی تا 1168 که به دست شیخعلی خان زند کشته شد به همراه هاشم خان بیات سرکردة فوج بیات شیراز و حاکم فارس تا استقرار قطعی دولت کریم خان زند از جمله عوامل اصلی بحران و ناآرامی اوضاع و احوال فارس بود (مرعشی صفوی ص 121 کلانتر ص 48 فسائی ج 1 ص 583 ـ596). در سلطنت کوتاه مدت سید محمد صفوی متولی آستان قدس رضوی طایفة قره بیات نیشابور متحد او بود و صالح خان بیات با حفظ سمت عهده دار قورچی باشیگری و حاجی سیف الدین خان بیات نایب او بود (مرعشی صفوی ص 131). این طایفه در دفع حملات احمدخان ابدالی پادشاه افغانستان به نیشابور کوشید اما سرانجام در 1164 احمدخان بر نیشابور دست یافت و گروهی از طوایف بیات را به غزنه تبعید کرد (غبار ص 363). بازماندگان این مردم دست کم تا سالهای پایانی سدة سیزدهم در آن نواحی به سر می بردند (ریاضی ص 67 139). حکومت منطقة نیشابور در طول سلطنت شاهرخ افشار و آقامحمدخان و فتحعلی شاه قاجار در اختیار اولاد حسن خان بیات سردار معروف نادرشاه بود. عباسقلی خان بیات مختاری پسر حسن خان و جعفرخان پسر عباسقلی خان و علیقلی خان پسرجعفرخان تا اوایل سلطنت فتحعلی شاه به ترتیب حاکم نیشابور بودند. پس از شکست شورش علیقلی خان بیات و استقرار قدرت فتحعلی شاه در خراسان حکومت نیشابور از دست این خاندان خارج شد و پس از آن نفوذ و قدرت طایفة بیات نیشابور رو به کاستی نهاد و بتدریج از صحنة سیاسی و نظامی خراسان حذف شد. طوایف بیات نیشابور در قرنهای دوازدهم سیزدهم و چهاردهم بتدریج در روستاهای بلوک سرولایت و خرو اسکان یافتند و به زراعت و دامداری مشغول شدند (گلستانه ص 69 ـ71 75 طرب نایینی ص 107ـ 108 حکیم ص 757ـ 758 اعتمادالسلطنه 1362ـ1363 ش ج 3 ص 91 بامداد ج 1 ص 233ـ234 ج 5 ص 132ـ 135 ییت ص 343ـ344). یکی از آخرین قدرت نماییهای بزرگان بیات نیشابور شورش امام وردی خان بیات و پسرانش بود. وی که در آغاز سلطنت ناصرالدین شاه به حکومت نیشابور منصوب شده بود به حسن خان سالار بار پیوست و در جنگهای او با قوای دولتی شرکت جست . پس از پیروزیهای سلطان مراد میرزا حسام السلطنه بر قوای حسن خان سالار بار امام وردی خان از حسن خان جدا شد و شهر نیشابور را تسلیم حسام السلطنه کرد. وی در 1267 بر حاکم شهر یاغی شد و به اتفاق پسرانش در قلعه های حسین آباد و توزنده جان متحصن گردید اما شورش وی در هم شکست و قلاع حسین آباد و توزنده جان ویران شد (سپهر ج 3 ص 47 138).

تا همین اواخر چندین تیره و طایفه چادرنشین بیات در میان ایلات خمسه و قشقایی فارس و همچنین در میان ترکمنهای شمال ایران به سر می بردند (فیلد ص 256 264 کیهان ج 3 ص 80 376 پیمان ص 221 224 233 کتابچة نفوس استرآباد ص 238). غیر از این مردم هزاران خاندان شهری و روستایی دیگر در زنجان و تهران و کرج و شیراز و زرند و کرمان و مشهد و نیشابور و اراک و نهاوند و دیگر شهرهای ایران به سر می برند که با عنوان خانوادگی بیات شناخته می شوند.

منابع : ابن خلدون العبر: تاریخ ابن خلدون ترجمة عبدالمحمد آیتی تهران 1363ـ1370 ش سیسیل جان ادموندز کردها ترکها عربها ترجمة ابراهیم یونسی تهران 1367 ش محمدمهدی بن محمد نصیراسترآبادی جهانگشای نادری چاپ عبدالله انوار تهران 1341 ش اسکندرمنشی تاریخ عالم آرای عباسی چاپ اسماعیل برادران شاهرودی تهران 1364 ش محمدحسن بن علی اعتمادالسلطنه مرآة البلدان چاپ عبدالحسین نوائی و میرهاشم محدث تهران 1367 ش همو مطلع الشمس چاپ سنگی تهران 1301ـ1303 چاپ تیمور برهان لیمودهی چاپ افست تهران 1362 ـ1363 ش عباس اقبال آشتیانی تاریخ مغول : ازحملة چنگیز تا تشکیل دولت تیموری تهران 1364 ش اسماعیل حقی اوزون چارشیلی تاریخ عثمانی ترجمة ایرج نوبخت تهران 1368ـ1370 ش محمدبن حسن اولیاءالله تاریخ رویان چاپ منوچهر ستوده تهران 1348 ش عباسقلی آقا باکیخانوف گلستان ارم چاپ عبدالکریم علیزاده ... ] و دیگران [ باکو 1970 مهدی بامداد شرح حال رجال ایران در قرن 12 و 13 و 14 هجری تهران 1357 ش شرف الدین بن شمس الدین بدلیسی شرفنامه : تاریخ مفصل کردستان چاپ محمد عباسی چاپ افست تهران 1343 ش حبیب الله پیمان توصیف و تحلیلی از ساختمان اقتصادی اجتماعی و فرهنگی ایل قشقایی تهران 1347 ش تاریخ قزلباشان چاپ میرهاشم محدث تهران 1361 ش عطاملک بن محمد جوینی کتاب تاریخ جهانگشای چاپ محمدبن عبدالوهاب قزوینی لیدن 1329ـ 1355/ 1911ـ1937 چاپ افست تهران ] بی تا. [ حسن بن مرتضی حسینی استرآبادی تاریخ سلطانی : از شیخ صفی تا شاه صفی چاپ احسان اشراقی تهران 1364 ش محمدتقی حکیم گنج دانش : جغرافیای تاریخی شهرهای ایران چاپ محمدعلی صوتی و جمشید کیانفر تهران 1366 ش حمدالله بن ابی بکر حمدالله مستوفی تاریخ گزیده چاپ عبدالحسین نوائی تهران 1362 ش الف همو کتاب نزهة القلوب چاپ گی لسترنج لیدن 1915 چاپ افست تهران 1362 ش ب محمدجعفربن محمدعلی خورموجی حقایق الاخبار ناصری چاپ حسین خدیوجم تهران 1363 ش رشیدالدین فضل الله جامع التواریخ چاپ بهمن کریمی تهران 1338 ش حسن روملو احسن التواریخ چاپ عبدالحسین نوائی ج 11 تهران 1349 ش ج 12 تهران 1357 ش محمدیوسف ریاضی عین الوقایع : تاریخ افغانستان در سالهای 1207ـ1324 ق چاپ محمدآصف فکرت هروی تهران 1369 ش محمدتقی سپهر ناسخ التواریخ چاپ جهانگیر قائم مقامی تهران 1337 ش محمدبن هندوشاه شمس منشی دستورالکاتب فی تعیین المراتب چاپ عبدالکریم علی اوغلی علیزاده مسکو 1964ـ1976 محمدجعفربن محمدحسین طرب نایینی جامع جعفری چاپ ایرج افشار تهران 1353 ش ابوبکر طهرانی کتاب دیاربکریه چاپ نجاتی لوغال و فاروق سومر تهران 1356 ش عالم آرای شاه طهماسب چاپ ایرج افشار تهران 1370 ش غلام محمدغبار افغانستان در مسیرتاریخ قم 1359 ش ابوالحسن غفاری کاشانی گلشن مراد چاپ غلامرضا طباطبایی مجد تهران 1369 ش فرامین فارسی ماتناداران ایروان 1956 غیاث الدین فریومدی ذیل مجمع الانساب شبانکاره ای چاپ میرهاشم محدث تهران 1363 ش حسن بن حسن فسائی فارسنامة ناصری چاپ منصور رستگار فسائی تهران 1367 ش فیض محمد نژادنامة افغان مقدمه تحشیه و تعلیقه از کاظم یزدانی چاپ عزیزالله رحیمی قم 1372 ش هنری فیلد مردم شناسی ایران ترجمة عبدالله فریار تهران 1343 ش ابوالقاسم بن عیسی قائم مقام منشات قائم مقام فراهانی چاپ بدرالدین یغمایی تهران 1366 ش ابراهیم قفس اوغلی تاریخ دولت خوارزمشاهیان ترجمة داود اصفهانیان تهران 1367 ش محمودبن حسین کاشغری نامها و صفتها و ضمیرها و پسوندهای دیوان لغات الترک ترجمه و تنظیم و ترتیب الفبائی محمد دبیرسیاقی تهران 1375 ش کتابچة نفوس استرآباد در سال 1296 هجری قمری در گرگان نامه به کوشش مسیح ذبیحی چاپ ایرج افشار تهران 1363 ش محمدبن ابوالقاسم کلانتر روزنامه میرزامحمد کلانتر فارس شامل وقایع قسمتهای جنوبی ایران از سال 1142ـ 1199 هجری قمری چاپ عباس اقبال آشتیانی تهران 1362 ش مسعود کیهان جغرافیای مفصل ایران تهران 1310ـ1311 ش ابوالحسن بن محمدامین گلستانه مجمل التواریخ چاپ مدرس رضوی تهران 1356 ش گی لسترنج جغرافیای تاریخی سرزمینهای خلافت شرقی ترجمة محمود عرفان تهران 1364 ش ظهیرالدین بن نصیرالدین مرعشی تاریخ طبرستان و رویان و مازندران چاپ محمدحسین تسبیحی تهران 1345 ش محمدخلیل بن داود مرعشی صفوی مجمع التواریخ چاپ عباس اقبال آشتیانی تهران 1362 ش محمدکاظم مروی عالم آرای نادری چاپ محمدامین ریاحی تهران 1364 ش جعفربن محمدتقی مشیرالدوله تبریزی رسالة تحقیقات سرحدیه چاپ محمد مشیری تهران 1348 ش معین الدین نطنزی منتخب التواریخ معینی چاپ ژان اوبن تهران 1336 ش جلال الدین محمد منجم یزدی تاریخ عباسی یا روزنامة ملا جلال چاپ سیف الله وحیدنیا تهران 1366 ش محمدبن احمد نسوی سیرت جلال الدین مینکبرنی چاپ مجتبی مینوی تهران 1365 ش محمدرحیم نصرت ماکوئی تاریخ انقلاب آزربايجان و خوانین ماکو قم 1373 زین العابدین عبدالمؤمن نویدی تکملة الاخبار : تاریخ صفویه از آغاز تا 978 هجری قمری چاپ عبدالحسین نوائی تهران 1369 ش محمدطاهربن حسین وحید قزوینی عباسنامه یا شرح زندگانی 22 سالة شاه عباس ثانی ( 1052ـ1073 ) چاپ ابراهیم دهگان اراک 1329 ش احمدعلی وزیری کرمانی تاریخ کرمان چاپ محمدابراهیم باستانی پاریزی تهران 1352 ش رضاوکیلی طباطبائی تبریزی تاریخ عراق ( اراک ) چاپ منوچهر ستوده در فرهنگ ایران زمین ج 14 (1345ـ1346 ش ) والتر هینتس تشکیل دولت ملی در ایران : حکومت آق قوینلو و ظهور دولت صفوی ترجمة کیکاووس جهانداری تهران 1361 ش چارلز ادوارد ییت خراسان و سیستان ترجمة قدرت الله روشنی زعفرانلو و مهرداد رهبری تهران 1365 ش Encyclopaedia Iranica، s.v. "Baya ¦t" (by G. Doerfer)

/ علی پورصفر قصابی نژاد/




بهارلو

ایلی ترک متفرق در آزربايجان خراسان کرمان و فارس . به گفتة سرجان ملکم این ایل در اصل شاخه ای از طایفة شاملو * بود «که تیمور آنان را از بلاد شام به ایران آورد» (ج 1 ص 237). هوتم ـ شیندلر نیز بر همین عقیده بود و می گفت که «بهارلوها در فارس به طورکلی به ایل «عرب » معروف اند شاید به علت اینکه از سوریه ] = شام [ آمده اند» (ص 48). اما هیچیک از این دو محقق اسنادی برای تأیید ادعای خود به دست نداده اند. شاید بتوان چنین استدلال کرد که ایل بهارلوی فارس را غالبا به سبب پیوستگی آنان با ایل عرب در اتحادیة ایلات خمسه عرب می خوانند. از سوی دیگر میان ایل بهارلو و ایل قراگزلو * که شاخه ای از ایل شاملو شناخته می شود پیوند نزدیکی وجود داشته است ( د. اسلام چاپ دوم ذیل «قراگزلو»). در 25 کیلومتری شمال غرب میاندوآب روستایی به نام قراگزلو وجود دارد (رزم آرا ج 4 ص 365) که به محل سکونت بهارلوها واقع در شمال غرب مراغه بسیار نزدیک است . در غرب همدان نیز روستاهایی به نام بهارلو و قراگزلو یافت می شود (همان ج 5 ص 60 321). تیره ای از بهارلوهای فارس هم به قراگزلو مشهورند (مصاحبه های شخصی نویسنده با ابراهیم خان بهارلو و امیرآقاخان بهارلو شیراز 1336 ش ).

مینورسکی بهارلو را نام دیگری برای ایل بارانی (یا بارانلو) یعنی ایل سلسلة حکام قراقوینلو می داند که شاخه ای از ایل ایوا (یا یوا کاشغری ج 3 ص 23) یکی از شعبه های اساسی اغز (اغوز/ غز * ) بوده است (مینورسکی 1955 ص 391 د.اسلام چاپ دوم ذیل ماده ). بااینهمه سومر نشان داده است که برای اثبات دلالت نامهای بهارلو و بارانی بر یک ایل گواهی وجود ندارد (ص 23ـ24). در زمان حکومت سلسلة قراقوینلو ایل بهارلو در مجاورت همدان می زیست و این امر باعث شد که مینورسکی این نام را برگرفته از نام دژ بهار در چهارده کیلومتری شمال غربی آن شهر بداند (1955 ص 392 د.اسلام چاپ دوم ذیل ماده ). اما این واقعیت که در سدة دوازدهم قبیله ای به نام بهارلو در آناطولی مرکزی (نیبور ج 2 ص 415) وجود داشته حاکی از آن است که چون نیاکان بهارلوهای ایران به نواحی همدان کوچیدند بخشی از این قبیله در آناطولی باقی ماندند و همچنین نام بهارلو پیش از این کوچ رایج بوده است . بنابر اطلاعات موجود ظاهرا ایل بهارلو هنگامی به اتحادیة عشایر قراقوینلو پیوسته که این اتحادیه به احتمال زیاد در پی تسخیر همدان به دست قرایوسف در 811 تشکیل یافته بود. به هر حال رهبران ایل بهارلو در عهد سلطنت جهانشاه (841 ـ872) به مقامی رسیدند. در آن دوره علی شکربیگ از عشیره بلال یا بولالو ایل بیگی (رئیس ایل ) بهارلو بود. به قول عبدالباقی نهاوندی شکربیگ یکی از تواناترین سرداران قراقوینلو بود و بیشتر نواحی غربی و جنوب غربی ایران در 861 به دست او فتح شد (ج 1 ص 46ـ 49). علی شکربیگ با خاندان قراقوینلو که حکومت را در دست داشتند پیوندهای زناشویی برقرار کرد اما چگونگی این پیوندها هنوز روشن نیست . به گفتة بابر * جهانشاه پاشابیگم دختر علی شکربیگ را به همسری برگزید (ص 49) اما به قول فضل الله روزبهان پسر جهانشاه محمدمیرزا بود که با آن زن ازدواج کرد (مینورسکی 1957 ص 42).

پسر علی شکربیگ پیرعلی بیگ (که گاه شیرعلی بیگ نیز خوانده شده است ) پس از پدر ایل بیگی بهارلو شد. وی یکی از صاحب منصبان جهانشاه بود و هنگامی که جهانشاه در 872 از اوزون حسن آق قوینلو شکست خورد به اتفاق ابراهیم بیگ نوة جهانشاه و چهار یا پنجهزار خانوار بهارلو به تیموریان خراسان پناه برد. در آنجا رهبران تبعیدی وارد خدمت ابوسعید * گورکان (متوفی 873) شدند. ابوسعید بازپسین فرمانروای تیموری بود که کوشید تا دوباره حکومت تیموری را از کاشغر گرفته تا ماوراء قفقاز به چنگ آورد (بابر همانجا). پس از اینکه ابوسعید نیز از اوزون حسن در 873 شکست خورد پیرعلی بیگ و ابراهیم بیگ به سلطان حسین بایقرا (حک : 875ـ912) که فرمانروای تیموری خراسان بود پیوستند. اوزون حسن بارها به حسین بایقرا نامه نوشت و بازگرداندن رهبران تبعیدی را خواستار شد (یکی از این پیامها در استانبول محفوظ است کتابخانة نورعثمانیه 4031 ش 51 مجموعة منشآت گ 3 پ ـ 7 پ ) اما چون پاسخی به اوزون حسن نرسید او سه سپاه به خراسان گسیل کرد (میرخواند ج 7 ص 16ـ17 وودز ص 125). بعدها پیرعلی بیگ از حسین بایقرا برید و به خدمت سلطان محمود سومین پسر ابوسعید درآمد که خود را در حصار شادمان (در تاجیکستان کنونی ) بر اریکة قدرت استوار کرده بود. در آنجا پاشابیگم ـ که بیوه شده و به دنبال برادرش پیرعلی بیگ به تبعید رفته بود ـ با سلطان محمود ازدواج کرد ( بابر همانجا مینورسکی 1957 ص 42).

پس از مرگ اوزون حسن در 882 پیرعلی بیگ کوشید تا دوباره قدرت پیشین خود را در ایران به چنگ آورد پس به اتفاق برادرش بیرام بیگ و یکی از برادران سلطان محمود به نام ابوبکر در رأس نیرویی مرکب از سپاهیان بهارلو و چغتای از راه سیستان و بم به ایالت کرمان حمله کرد. این سپاه عشایری کرمان و سیرجان را که چندان دفاعی از آنها نشد تصرف کرد و سپس به سوی فارس رفت . اما نیروی اعزامی پادشاه جدید آق قوینلو سلطان یعقوب * (حک : 883 ـ 896) آن سپاه را شکست داد. پیرعلی بیگ و بیرام بیگ و ابوبکر خانواده های خود را در سیرجان رها کردند و به گرگان گریختند. در آنجا نیرویی که حسین بایقرا فرستاده بود به آنان تاخت ابوبکر کشته شد و سران بهارلو گرفتار آمدند. آنها پیرعلی بیگ را کور کردند و بیرام بیگ را کشتند (مینورسکی 1957 ص 42ـ43).

پس از پیرعلی بیگ پسرش جان علی بیگ ایل بیگی بهارلو شد (بابر به اشتباه او را یارعلی خوانده است ). وی در بدخشان مستقر شد و در اواخر دهة 900 به خدمت بابر درآمد ( بابر ص 91). جان علی بیگ هنگامی که در 905 به نمایندگی از طرف بابر در ناحیة اندیجان می جنگید سنگی چنان محکم به سرش خورد که ] برای معالجه [ ناگزیر از شکافتن کاسة سر شدند (همان ص 109). با وجود این صدمه ها همچنان در خدمت بابر بود و به دنبال او تا کابل و سپس به هندوستان رفت (همان ص 546).

پسر جان علی بیگ سیف علی بیگ نیز در دربار بابر خدمت کرد پس از مرگ بابر به خدمت همایون (حک : 937ـ 963) درآمد و خود به هنگام مرگ حاکم غزنی بود. پسر سیف علی بیگ بیرام خان (متوفی 968) یکی از دولتمردان مشهور هندوستان در عهد مغول شد. وی خانبابای (محافظ و نگهبان) اکبر و نخستین خان خانان (وزیر اعظم ) او بود. بیرام همچنین دانشمند و شاعری برجسته و از حامیان هنر بود (رجوع کنید به بیرام خان * ).

سلطانقلی قطب الملک ـ ماجراجوی ترک که در 901 سلسلة قطب شاهی را در گلکنده در دکن بنیاد نهاد ـ نیز بهارلو بود (فرشته ص 167). این سلسله در طی تقریبا دو قرن فرمانروایی خود (901ـ 1098) فرهنگ هندی ـ اسلامی بارزی پدید آورد (رجوع کنید به قطب شاهیه * ).

در خلال دورة پس از سقوط قراقوینلوها بهارلوهایی که در غرب ایران مانده بودند بتدریج با چندین طایفة دیگر قراقوینلو در آزربايجان ساکن شدند. ظاهرا آنها با آق قوینلوها همکاری می کرده اند زیرا در 907 که شاه اسماعیل اول صفوی (حک : 905ـ930) در نخجوان به الوند بن یوسف از حکام آق قوینلو حمله کرد کسی به نام حسن بیگ شکر اوغلو از هم پیمانان الوندبن یوسف بوده است (روملوج 12 ص 80ـ81 خواندمیر ج 4 ص 463).

در دورة صفوی بهارلوها نقش عمده ای بر عهده نداشتند. به عقیدة ملکم ایل بهارلو یکی از هفت ایلی بوده است که تکیه گاه اصلی نخستین شاهان صفوی را تشکیل می دادند (ج 1 ص 326) اما هیچ منبع موثقی این ادعا را تأیید نمی کند. حسن روملو (ج 12 ص 211 602) تنها به دو تن بهارلوی سرشناس در آن دوره اشاره می کند یکی محمد بهارلو که در 922 فرمانده دژ بلخ بوده و دیگری ولی بیگ بهارلو که پس از مرگ شاه طهماسب در 984 به اتفاق بسیاری دیگر از سران قزلباش از اسماعیل میرزا برای رسیدن به تاج و تخت حمایت کرده است . از این گذشته در فهرست منجم باشی ـ که شامل نامهای هشت ایل عمدة قزلباش است ـ اسم بهارلوها نیامده است ( تذکرة الملوک ص 194).

امروزه بازماندگانی از ایل بهارلو در ترکیه و روسیه و ایران پراکنده اند. روستایی به نام بهارلو در شهرستان دیار بکر واقع در شرق آناطولی وجود دارد ( > فرهنگ جغرافیایی < ش 46 ص 69). در جمهوری آزربايجان افرادی از ایل بهارلو در ناحیة شوشا و زنگه زور یافت می شوند (ولیلی بهارلو ص 61). سه روستا نیز به نام بهارلو در جمهوری آزربايجان وجود دارد ( > فرهنگ جغرافیایی < ش 42 ج 1 ص 238). گروه دیگری از بهارلوها را می توان در آزربايجان ایران سراغ کرد. دانشمند فرانسوی اوژن اوبن که در 1324/ 1906 در آزربايجان سفر می کرد با بهارلوهایی برخورد کرد که در دشت دیزج رود واقع در شمال شرقی مراغه سکونت داشتند (ص 101). اینان می بایست همان گروهی باشند که شیل پیشتر عدة آنها را به دو هزار خانوار تخمین زده بود (ص 396). امروز این بهارلوها هویت ایلی خود را از دست داده اند و نامشان در هیچیک از فهرستهای ایلات آزربايجان نیامده است . اما منطقه ای که در آن به سر می برند شامل روستاهایی است که نامهایشان بسیار پرمعنی است مانند بولالو نام طایفة اصلی بهارلو در سده های نهم و دهم و آغاچ اری نام طایفة دیگری از قراقوینلوها. در آن حوالی روستاهایی هست به نامهای آلپاوت و بارانلو که نام دو طایفة دیگر از قراقوینلوهاست (رزم آرا ج 4 ص 37 41 72 99). در نقطه ای جنوبی تر (در ناحیة سنندج ) نیز روستایی به نام بهارلو وجود دارد (همان ج 5 ص 60).

در مشرق ایران برخی از بهارلوها در روستای بهارمرز دوازده کیلومتری جنوب درمیان نزدیک مرز افغانستان در جنوب خراسان زندگی می کنند. روستایی به نام بلال نیز در سه کیلومتری شمال غربی همان استان وجود دارد (همان ج 9 ص 60 65). به گفتة حسن فسایی (1312ـ1313 ج 2 ص 310) در خوارزم (خیوه ) نیز ایلی به نام بهارلو وجود دارد.

در استان کرمان عشیرة کوچکی به نام بربهارلو وجود دارد که محل سکونت آنها بین رابر و بزنجان است و در اواخر دورة قاجاریه متشکل از تقریبا چهل خانوار بوده است (فیلد ص 235).

سرانجام باید از ایل بهارلو در فارس یاد کرد. بنابر روایات ایلی این بهارلوها از شمال غرب ایران به این خطه آمده اند (مصاحبه های شخصی نویسنده با ابراهیم خان بهارلو و امیر آقاخان بهارلو شیراز 1336 ش ) اما این واقعیت که یکی از تیره های آنان مشهدلو خوانده می شود دال بر آن است که آنان از جملة بهارلوهایی هستند که پس از برافتادن حکومت قراقوینلو به خراسان گریختند. به عقیدة فیلد آنان در سده های دوازدهم و سیزدهم در فارس مستقر شده اند (ص 216) اما اگر آنها از خراسان آمده باشند این نظر نمی تواند درست باشد. شاید بتوان بربهارلوهای کرمان و بهارلوهای فارس را اخلاف بهارلوهایی به شمار آورد که پس از شکست علی بیگ و برادرش بیرام بیگ از قوای سلطان یعقوب آق قوینلو (در 883) در سیرجان رها شدند زیرا بربهارلوهای سیرجان و بهارلوهای فارس در ناحیه ای درست در جنوب غربی آن منطقه ساکن شده اند.

بهارلوهای فارس تا دهة 1280 کاملا چادرنشین بودند. ییلاق آنان نواحی رامجرد و مرودشت و کمین در شمال شیراز و قشلاق آنها در حوالی داراب و دشت ایزدخواست لارستان ] که بخش حاجی آباد در آن واقع است [ در جنوب شرقی استان فارس بود (فسایی همانجا). شیل شمار آنان را در 1266/ 1849 230 1 خانوار (ص 399) و ابت در 1267/ 1850 دو هزار خانوار تخمین زده است (ص 153). آخرین رهبر مهم آنان ملااحمدخان بزرگی از تیرة احمدلو بود که از 1268 تا 1275 منصب ایل بیگی داشت (فسایی 1312ـ1313 ج 2 ص 310ـ 311). پس از مرگ او کشمکشی خونین برای دستیابی به قدرت رخ داد قتل عامهای مکرری صورت گرفت و تلفات انسانی به حدی زیاد بود که ایل دیگر نتوانست قدرت سابق را بازیابد و افراد ایل چنین تشخیص دادند که دیگر شمارشان چندان نیست که بتوانند در کوچهای طولانی فصلی ـ که بدان خو گرفته بودند ـ شرکت جویند. بهارلوهای بازمانده در قشلاقهای خود سکونت کردند و با تحصیل درآمدی از کشاورزی و شبانی و نیز راهزنی امرار معاش می کردند. پلی که آنان را در فاصلة سالهای 1276ـ1286/ دهة 1860 دیده است می نویسد که ایشان «بسیار شریر و مشتی راهزن اند که با کشتن یکدیگر خود و کدخداهایشان را نابود کرده اند و آنچه از آنان باقی مانده معدودی سوار است که از اینجا به آنجا می روند و در راه خود به هرکس برخورند او را غارت می کنند» (ص 183). در نوشته های وان (ص 97) ویلسون (ص 47) دمورنیی (ص 103) سایکس (ج 2 ص 479) و دیگران ملاحظاتی مشابه مطالب مذکور می توان یافت . وصف راهزنیهای آنها در وقایع اتفاقیه نیز آمده است .

در 1278 ایل بهارلو جذب ایلات خمسه شد. این اتحادیه را والی فارس سلطان مراد میرزا برای مهار کردن نفوذ روزافزون اتحادیة ایلات قشقایی تشکیل داده بود (اوبرلینگ ص 65). ایل بهارلوی فارس در 1311 ش بالغ بر هشتهزار خانوار و متشکل از بیست تیره بود: ابراهیم خانی احمدلو اسماعیل خانی بوربور بکله جام بزرگی جرگه جوقه حاجی ترلو حاجی عطارلو حیدرلو رسول خانی سقز صفی خانی عیسی بیگلو کریملو کلاه پوستی مشهدلو ناصر بیگلو ورثه (کیهان ج 2 ص 86).

از جنگ جهانی دوم (1939ـ 1945) به این سو بهارلوها کاملا یکجانشین شده اند و در تمام سال در دهستانهای فسارود و خسویه و قریة الخیر در بخش داراب به سر می برند (رزم آرا ج 7 ص 88 165 171). به گفتة گرود پزشک انگلیسی که در اواخر جنگ به فارس سفر کرده بهارلوها «سازمان و خصایص ایلی را بسرعت از دست می دهند» (ص 44) «آنان که روزگاری بهترین سوارکاران و هول انگیزترین جنگجویان و راهزنان شرق فارس بودند متأسفانه در نتیجة ابتلا به مالاریا و بیماریهای ناشی از کثافات فزایندة مساکن خود رو به نیستی و انحطاط نهاده اند» (همانجا).

جمعیت ایل در 1336 ش به چهار هزار تن کاهش یافته بود (مصاحبة شخصی با امیر آقاخان بهارلو).

منابع : ابوبکر تهرانی کتاب دیار بکریه چاپ لوگال و سومر تهران 1356 ش غیاث الدین بن همام الدین خواندمیر تاریخ حبیب السیر چاپ محمد دبیرسیاقی تهران 1362 ش حسینعلی رزم آرا فرهنگ جغرافیائی ایران ( آبادیها ) تهران 1328ـ1332 ش حسن روملو احسن التواریخ چاپ عبدالحسین نوائی ج 12 تهران 1357 ش محمد قاسم بن غلامعلی فرشته تاریخ فرشته کانپور 1884 حسن بن حسن فسایی تاریخ فارسنامة ناصری چاپ سنگی تهران 1312ـ1313/ 1989ـ1896 مسعود کیهان جغرافیای مفصل ایران تهران 1310ـ 1311 ش محمدبن خاوندشاه میرخواند روضة الصفا لکهنو 1874 عبدالباقی نهاوندی مآثر رحیمی کلکته 1924 وقایع اتفاقیة : مجموعه گزارشهای خفیه نویسان انگلیس در ولایات جنوبی ایران از سال 1291 تا 1322 قمری چاپ سعیدی سیرجانی تهران 1362 فهرست ذیل ماده

K. E. Abbott، "Notes taken on a journey eastwards from Shira ¨z ... in 1850"، Journal of the Royal Geographical Society ، 27، 1857; Eugةne Aubin، La Perse d'aujourd'hui ، Paris 1908; Ba ¦bur، Emperor of India، The Ba ¦bur-na ¦ma ، English trans. by Annette Susannah Beveridge، London 1969; G. Demorgny "Les rإformes administrative en Perse"، pt. 1، Revue du monde musulman ، 12 (March 1913); EI 2 ، s.vv. "Baha ¦rlu ¦"، (by V. Minorsky)، "Bayra ¦m Khan"، (by A. S. Bazmee Ansari)، "K ¤ara ¦Gخzlد"، (by F. Sدmer)، "K ¤ut ¤b Sha ¦h ¦â" (by R. M. Eaton); Hasan Ibn H ¤asan Fasa ف ¦â، History of Persia under Qa ¦ja ¦r rule ، tr. H. Busse، New York 1972، 208ff.، 219، 221، 307، 336، 340ff.، 360ff.، 363ff.، 387، 388n.، 390، 391 n.، 418; H. Field، Contributions to the anthropology of Iran ، Chicago 1939; O. Garrod، "The nomadic tribes of Persia to-day"، Journal of the Central Asian Society ، 33، 1946; Gazetteer no. 42: U.S.S.R.، 2nd ed.، Washington D. C. 1970; Gazetteer no. 46: Turkey ، Washington D. C. 1960; A. Houtum- Schindler، Eastern Persian Irak ، London 1896; M. S. Ivanov، Plemena Farsa ، Moscow 1961، 50-52; Mah ¤mu ¦d b. Hدseyin Ka ¦ىg ¦ar ¦â، Div a ¦nد Lأgat-it-Tدrk Tercemesi ، tr. Besim Atalay، Ankara 1985-1986; J. Malcolm، The history of Persia ، London 1829; V. Minorsky، "The clan of the Qara-Qoyunlu rulers"، in Mإlanges Fuad Kخprدlد ، Istanbul 1955; idem، Persia in A. D. 1478-1490 ، London 1957; C. Niebuhr، Reisenbeschreibung nach Arabien und andern umliegenden Lجndern ، Copenhagen 1774; P. Oberling، The Qashqa ¦ Ýi nomads of Fa ¦rs ، The Hague، 1974; L. Pelly، "Brief account of the province of Fa ¦rs،" Transactions of the Bombay Geographical Society ، 17، 1963; M. L. Sheil، Glimpses of life and manners in Persia ،London 1856; F. Sدmer، Kara Koyunlular I ، Ankara 1967; P. M. Sykes، A history of Persia ، 3rd ed.، London 1951; Tda ¢kerat al-molu ¦k: a manual of S ¤afavid administration (ca. 1137/ 1725)، ed. & tr. by V. Minorsky، London 1943; M. H. Valili Baharlu، Azerbaycan، cog §rafi، tabii، etnograf i ve iktisadi mدlہhazہt ، Baku 1921; H. B. Vaughan، "A journey through Persia، 1887-1888"، Royal Geographical Society، supplementary papers ، III/2، 1892; A. T. Wilson، South west Persia ... 1907-1914 ، London 1941; John E. Woods، The Aqqoyunlu: clan، confederation، empire ، Minneapolis 1976.

/ اوبرلینگ ( ایرانیکا ) /




بوز ابه

حکمران فارس در دورة سلجوقیان . یکی از امیران منگوبرس والی فارس بود و به نیابت او ادارة امور ولایت خوزستان را در دست داشت . هنگامی که منگوبرس با همدستی سایر امرا بر سلطان مسعود سلجوقی خروج کرد بوز ابه در سپاه او بود. منگوبرس در نبرد کرشنبه دستگیر شد (منابع دیگر محل آن درگیری را «پنج انگشت » نوشته اند) و سپس در 532 به قتل رسید. چون سپاهیان سلطان پس از آن پیروزی به تاراج اردوگاه دشمن پرداخته بودند بوز ابه بر ایشان تاخت و غارتگران را تار و مار کرد. چند امیر نامدار که در لشکر سلطان بودند اسیر شدند و خود سلطان با اتابک قره سنقر که همراهش بود با دشواری بسیار موفق به فرار شد. بوز ابه که از قتل سرور خود خشمگین شده بود به کشتن همة اسیران که پسر قره سنقر نیز در میان آنها بود فرمان داد. سال بعد اتابک برای خونخواهی فرزند خویش به فارس لشکر کشید و شاهزادة سلجوقی را با لقب سلجوقشاه بر تخت نشاند. اما هنوز از بازگشت قره سنقر چندی نگذشته بود که بوز ابه که در آن اثنا به سپیددز (قلعة البیضاء) پناه برده بود بازگشت و سلجوقشاه بی پناه را در 534 شکست داد. سلطان مسعود از آن پس ایالت فارس را ناگزیر در دست او رها کرد. بوز ابه فرصتی یافت که با همدستی دو امیر دیگر یکی عباس حاکم ری و دیگری عبدالرحمان طغان یرک موقعیت خود را محکم کند. سلطان یک چند قیمومت آن امیران را تحمل کرد اما سرانجام با کشتن آن دو امیر خود را از شر آنها خلاص کرد. بوز ابه به جنگ با سلطان برخاست لیکن در 542 در نبرد مرج قراتکین که تا همدان یک روز راه است گرفتار شد و به قتل رسید. از قرار معلوم بوز ابه در ادارة امور شیراز سابقة خوبی از خود به جا گذاشت و به روش همة سرداران و امیرانی که طبق سنتهای عصر سلجوقی تربیت یافته بودند مدرسه ای با موقوفات سرشار بنا کرد. این مدرسه نخست به تعلیم مذهب حنفی اختصاص داشت ولی بعدها در آن گرایش به مذهب شافعی پدید آمد.

منابع : ابن اثیر کتاب الکامل چاپ تورنبرگ لیدن 1851ـ1876 ج 11 فهرست ] فتح بن علی بنداری تاریخ سلسله سلجوقی زبدة النصرة و نخبة العصرة ترجمة محمدحسین خلیلی تهران 1356 ش فهرست [ احمدبن ابی الخیر زرکوب شیرازی شیرازنامه چاپ بهمن کریمی تهران 1310 ش ص 45ـ46 ظهیرالدین ظهیری نیشابوری سلجوقنامه تهران 1332 ش فهرست .

/ کلود کاهن ( د. اسلام ) /





بلغاری نخجوانی،


صلاح الدین حسن از مشایخ صوفیه . اصلا از نخجوان بود. تاریخ ولادتش معلوم نیست ولی از آنجا که وفاتش را در 698 و در 93 سالگی نوشته اند (واعظ کاشفی ج 2 ص 368ـ369) باید در 605 به دنیا آمده باشد. پدرش خواجه عمر نام داشت و از اعیان و تجار بود (همان ج 2 ص 368). به گفتة اقبال آشتیانی (ناصرالدین منشی کرمانی حواشی اقبال آشتیانی ص 123) سی سال و به نوشتة واعظ کاشفی (همانجا) نه سال در بلغار اقامت داشت و نسبت او به بلغاری نیز به همین سبب بوده است .

بلغاری در 23سالگی به اسارت کفار دشت قبچاق درآمد و مدت هفت سال در میان ایشان زیست (همانجا). در سی سالگی و ظاهرا در بخارا پس از حالت جذبه ای که به او دست داد وارد طریقت شد. پس از سه سال اقامت در بخارا به کرمان مهاجرت کرد و 27 سال در آنجا به سر برد (همانجا).

در کرمان مریدان بسیاری از کبار و صغار از ارشاد او هدایت یافتند (ناصرالدین منشی کرمانی ص 44). در آن زمان قتلغ ترکان در کرمان حکومت می کرد که به گفتة ناصرالدین منشی کرمانی (همانجا) به حسن بلغاری ارادت ورزید. بلغاری در اواخر عمر از کرمان به آزربايجان مهاجرت کرد و پس از یک سال اقامت در مراغه به تبریز رفت و در 22 ربیع الاول 698 در همانجا درگذشت و در مقبرة سرخاب به خاک سپرده شد (واعظ کاشفی ج 2 ص 368ـ369).

وی از خدمت مشایخ بسیاری که به گفتة خودش تعدادشان به 28 نفرمی رسیده بهره مند بوده است . نخست نزد سعدالدین حموی و سپس از شیخ شمس الدین محمد رازی اخذ طریقت کرد. سلسلة طریقت محمد رازی با واسطة شیخ حسین سقاء به ابوالنجیب سهروردی می پیوندد (همان ج 2 ص 368 ابن کربلایی ج 1 ص 140ـ141). لذا طریقة او طریقة سهروردیه * بوده است . بلغاری در ایام اقامت در بخارا در خدمت خواجه غریب از صوفیة بخارا بود. از دیگر مشایخ او محمد خسروشاهی بوده است (ابن کربلایی ج 1 ص 140). از جمله مریدان نامی شیخ حسن شیخ عمر باغستانی * بوده است (واعظ کاشانی همانجا). ابن کربلائی در شرح مقامات و احوال شیخ حسن نکاتی از کتاب مقامات او نقل کرده است (ج 1 ص 59 494).

منابع : ابن کربلائی روضات الجنان و جنات الجنان چاپ جعفر سلطان القرائی تهران 1344 ش ناصرالدین منشی کرمانی سمط العلی للحضرة العلیا چاپ عباس اقبال آشتیانی تهران 1362 ش علی بن حسین واعظ کاشفی رشحات عین الحیات چاپ علی اصغر معینیان تهران 1356 ش .

/ د. ج . اسلام /




بچاقچی،

ایل بزرگترین ایل استان کرمان . مذهب آنان تشیع و زبانشان ترکی آمیخته با عناصر فراوان فارسی است ( رجوع کنید به وزیری کرمانی 1353 ش ص 157). «بیچاقچی » در ترکی به معنی سازنده و فروشندة کارد است ( رجوع کنید به ردهاوس ذیل «بیچاقچی »). ابن بطوطه نیز که از اخی احمد بچقچی در سیواس (ج 1 ص 328) و اخی بچقچی در ازاق (آزف ) (همان ج 1 ص 365) نام می برد «بچق » راچاقو و «بچقچی » را منسوب به چاقو دانسته است . ظاهرا نام این ایل از خانواده ای به نام بچاقچی که به ریاست ایل رسیده اخذ شده است زیرا که طایفه و تیره ای به این نام در ساختار اجتماعی ایل دیده نمی شود.

افراد این ایل در مشرق شهرستان سیرجان (در دامنه های کوههای چهارگنبد) در دهستان بلورد و در شهرستان بافت زندگی می کنند و تیره هایی از آن در استان هرمزگان قشلاق دارند. جمعیت کوچندة این ایل در 1366 ش به 415 خانوار (455 2 تن ) می رسید (مرکز آمار ایران ص 13). امروز اهالی ساکن دهستان بلورد عمدتا از بچاقچیها هستند. بچاقچیها از صدسال پیش تاکنون بتدریج آبادی نشین شده اند ولی دسته هایی از آن هنوز چادرنشین اند. مرکز خوانین این ایل در دورة قاجاریه روستای بلورد در 42 کیلومتری مشرق شهر سیرجان بود اما امروز که نظام قبیله ای ایل در معرض فروپاشی است خانها دیگر در رأس هرم قدرت قرار ندارند. با اینهمه هنوز برخی از طوایف استقلال خود را حفظ کرده اند. سابقا بچاقچیها به طوایف متعددی تقسیم می شدند از جمله «راینی »ها (جمعیت کوچنده : 657 خانوار 889 3 تن ) که امروز ایل مستقلی به شمار می آیند. در حال حاضر طوایف این ایل به تیره ها شاخه ها و چادرهایی تقسیم می شوند که هنوز ساختار قبیله ای خود را حفظ کرده اند. از جمله مهمترین این طوایف عباسلو انگلو قراسعدلو سارسعدلو (ساری سعدلو) را می توان نام برد (سازمان برنامه و بودجه ). بچاقچیها درگذشته به پرورش اسب اشتغال داشتند و در سوارکاری مشهور بودند به طوری که در دورة رضاخان واحدهای سواره نظام کرمان از افراد آن ایل تشکیل می شدند (علی رزم آرا ص 147ـ 148). شغل مردان بچاقچی دامپروری و باغداری و کارگری است و زنها به بافتن قالی جاجیم و گلیم اشتغال دارند. نوعی بز شیری رنگ با دست و پای بلند به وزن ـ متوسط ـ 30 کیلو در این ایل پرورش داده می شود که به بز نژاد رایین معروف است و کرک لطیف و مرغوبی دارد که به خارج صادر می شود. در قدیم از این کرک شال کرمانی (شال کاکی ) بافته می شد. چنین بزهایی اغلب در مناطق بافت و رابر پرورش داده می شوند.

از منشأ بوچاقچیها اطلاع چندانی در دست نیست . نام ایل بوچاقچی از دورة قاجار در کتابهای تاریخی آمده است . به نوشتة احمدعلی وزیری اسفندیارخان بچاقچی در 1315 ـ 1317 شهر سیرجان را متصرف شد ولی در آن شهر به قتل رسید (1364 ش ص 833 ـ 839). پس از او پسرش حسین خان در جریان جنگ بین المللی اول (1333) با انگلیسیها به نبرد پرداخت و سواران ایل بچاقچی به یاری وی با پلیس * جنوب ایران درگیر شدند (سفیری ص 108). در 1334/1916 حسین خان بچاقچی در قلعة بلورد به 25 تن از فراریان آلمانی که اسیر ژنرال سایکس بودند پناه داد (همان ص 125). در 1336/1918 بچاقچیها به سرپرستی مرادخان شکوه السلطان رئیس طایفة بچاقچی وارد شهر کرمان شدند (ایران . وزارت داخله ص 158 ـ 160).

در 1322 ش ارتش ایران با حسین خان بچاقچی که طغیان کرده بود وارد جنگ شد و مدت سه ماه با سواران بچاقچی به زدوخورد پرداخت (وزیری کرمانی 1364ش ص 55 پیغمبر دزدان ص 158).

منابع : ابن بطوطه سفرنامة ابن بطوطه ترجمة محمدعلی موحد تهران 1361 ش ایرج افشار سیستانی مقدمه ای بر شناخت ایلها چادرنشینان و طوایف عشایری ایران تهران 1368 ش ایران . وزارت داخله ایران و جنگ جهانی اول : اسناد وزارت داخله چاپ کاوة بیات تهران 1369 ش محمد حسن پیغمبر دزدان پیغمبر دزدان چاپ باستانی پاریزی تهران 1353 ش حسینعلی رزم آرا فرهنگ جغرافیائی ایران (آبادیها) ج 8: استان هشتم (کرمان و مکران ) تهران 1355 ش علی رزم آرا جغرافیای نظامی کرمان تهران 1323 ش سازمان برنامه و بودجه طرح مطالعات جامعة عشایر استان کرمان 1369 ش فلوریدا سفیری پلیس جنوب ایران ترجمة منصوره اتحادیه (نظام مافی ) و منصوره جعفری فشارکی (رفیعی ) تهران 1364 ش مسعود کیهان جغرافیای مفصل ایران تهران 1310ـ1311 ش مرکز آمار ایران سرشماری اجتماعی ـ اقتصادی عشایر کوچنده 1366 نتایج تفصیلی استان کرمان تهران 1369 ش محمد میرشکرائی «بلورد: پایگاه ایل بچاقچی » در ایران . وزارت فرهنگ و آموزش عالی . مرکز مردمشناسی مجموعه مقالات مردم شناسی دفتر دوم ایلات و عشایر تهران 1362 ش اسکارفن نیدرمایر زیرآفتاب سوزان ایران ترجمة کیکاووس جهانداری تهران 1363 ش احمدعلی وزیری کرمانی تاریخ کرمان چاپ باستانی پاریزی تهران 1364 ش همو جغرافیای کرمان چاپ باستانی پاریزی تهران 1353 ش

Sir James W. Redhouse، A Turkish and English lexicon، Istanbul 1978.

/ خسرو خسروی /


Tuesday, October 02, 2007




بچاقچى‌

بُچاقْچى‌، از ايلات‌ بزرگ‌ ترك‌ زبان‌ و شيعى‌ مذهب‌ استان‌ كرمان‌.

نام‌گذاري‌: واژة بچاقچى‌ يا بوچاقچى‌ از واژة بُچاق‌ (صورتهاي‌ ديگر آن‌ بيچَق‌ و بِچاق‌) تركى‌ به‌ معناي‌ چاقو و شمشير، و پسوند نسبت‌ و اتصاف‌ «چى‌» تركيب‌ شده‌، و كلاً به‌ معناي‌ چاقويى‌، سازنده‌ و فروشندة چاقو، نيزه‌ گذار و دشنه‌دار است‌ (ابن‌ بطوطه‌، 297؛ قدري‌، 2/651؛ ميرشكرايى‌، 100-101؛ بهنيا، 9). برخى‌ بچاقچى‌ را مأخوذ از بوچاق‌ به‌ معناي‌ عسل‌ نيز دانسته‌اند (نك: باستانى‌، وادي‌...، 1/428؛ ميرشكرايى‌، 101).

خاستگاه‌ و پراكندگى‌: بنابر گزارشهايى‌ ايل‌ بچاقچى‌ از نسل‌ شخصى‌ به‌ نام‌ علمدار هستند كه‌ به‌ روايتى‌ ابتدا در قره‌داغ‌ آذربايجان‌ و به‌ روايت‌ ديگر در عَلَمده‌ مرند مى‌زيستند. در زمان‌ نادرشاه‌ افشار آنان‌ را از آذربايجان‌ به‌ كرمان‌ كوچاندند (همو، 100؛ وثوقى‌، 179؛ بهنيا، همانجا). نخستين‌ بار ابن‌ بطوطه‌ در سفرنامه‌اش‌ از گروهى‌ پياده‌ و سواره‌ از افراد احمد بجقجى‌ (بچقچى‌)، ساكن‌ در حوالى‌ سيواس‌ و نيز اَخى‌ بجقجى‌ در ازاق‌ (آزف‌ در درياي‌ سياه‌) تركيه‌ نام‌ مى‌برد (ص‌ 297، 326؛ نيز نك: ايرانيكا، .(IV/317 برخى‌ از منابع‌ بچاقچيها را وابسته‌ به‌ ايل‌ افشار و كوچ‌ آنها را همراه‌ با ايل‌ افشار، از آذربايجان‌ به‌ كرمان‌ و در زمان‌ سلطنت‌ شاه‌ طهماسب‌ اول‌ (930-984ق‌) دانسته‌اند (وزيري‌، 198-199؛ به‌آذين‌، 124). اوبرلينگ‌ نيز بچاقچيها را از ايل‌ افشار مى‌داند و به‌ نقل‌ از سالخوردگان‌ اين‌ ايل‌ مى‌نويسد: آنها از ايل‌ افشار زنجان‌ و ري‌ بوده‌اند كه‌ در زمان‌ نادرشاه‌ افشار به‌ كرمان‌ كوچيده‌اند (نك: ايرانيكا، .(I/585

امروزه‌ بچاقچيها در شرق‌ و جنوب‌ شرقى‌ شهرستان‌ سيرجان‌ و در مناطق‌ چهار گنبد، سوخته‌ چالى‌ و بَلْوَرْد زندگى‌ مى‌كنند. دهستان‌ بلورد (بخش‌ مركزي‌ شهرستان‌ سيرجان‌)، محل‌ اقامت‌ خوانين‌ ايل‌ بچاقچى‌ بوده‌ است‌ (وزيري‌، 154؛ فرهنگ‌...، 8/51).

كوچ‌ و اسكان‌: ايل‌ بچاقچى‌ تا چند دهة پيش‌ كوچنده‌ بودند، و پس‌ از آن‌ به‌ تدريج‌ گروهى‌ از آنان‌ يكجانشين‌ شده‌اند. اوبرلينگ‌ به‌ كوچ‌ بچاقچيهاي‌ سيرجان‌ تا 1336ش‌/1957م‌ اشاره‌ دارد ( ايرانيكا،همانجا). ميرشكرايى‌ در پژوهش‌ ميدانى‌ خود در 1355ش‌ در ميان‌ اين‌ ايل‌ در دهستان‌ بلورد به‌ نقل‌ از مطلعان‌ ايل‌ مى‌نويسد (ص‌ 100-101): آنها تا حدود 30 سال‌ پيش‌ كوچ‌رو بوده‌، و امروزه‌ يكجانشين‌ شده‌اند. همو قلمرو كوچ‌ آنها را در زمان‌ كوچندگى‌ در ييلاقات‌ فواصل‌ كوههاي‌ چهار گنبد (در حدود شمال‌ شرقى‌ و شرق‌ سيرجان‌) و قشلاقات‌ عين‌البقر و مراتع‌ اطراف‌ آن‌ (در قسمت‌ جنوبى‌ سيرجان‌) گزارش‌ مى‌كند (نيز نك: راسخ‌، 157). برخى‌ از منابع‌، قلمرو كوچ‌ آنها را ميان‌ استانهاي‌ كرمان‌، فارس‌ و هرمزگان‌ ياد كرده‌اند (ميرشكاري‌، 42؛ فيروزان‌، 29).
بنابر آمار 1377ش‌، 461 خانوار از ايل‌ بچاقچى‌ كوچ‌رو بوده‌اند ( سرشماري‌...،31).

تقسيم‌بندي‌ طايفه‌اي‌: منابع‌ مختلف‌ ايل‌ بچاقچى‌ را ميان‌ 8 تا 18 طايفه‌، 15 تيره‌ و 65 اِيشوم‌ (نك: ادامة مقاله‌) دانسته‌اند. بنابر روايت‌ مطلعان‌، علمدار، نياي‌ بزرگ‌ بچاقچيها، 12 پسر و 2 دختر داشت‌ كه‌ طايفه‌هاي‌ ايل‌ از آنها پديد آمدند (بهنيا، همانجا). مهم‌ترين‌ طوايف‌ ايل‌ عبارت‌ بودند از: اَنكَلو (يا انگلو)، اَرَشلو، عباس‌لو، سوخته‌ چالى‌، سارسعدلو (يا سوار سعيدلو)، شول‌، خُرُس‌لو (يا خَرْسِلو)، نوكى‌ رضوانى‌، رايينى‌ و حلوايى‌ (كيهان‌، 2/95؛ ميرشكرايى‌، 106؛ مجموعه‌...، 104؛ ميرشكاري‌، همانجا؛ نيز براي‌ اسامى‌ طوايف‌ اين‌ ايل‌، نك: بهنيا، 26- 28). در سرشماري‌ 1377ش‌، طايفة رايينى‌، با 747 خانوار، جدا از ايل‌ بچاقچى‌ و به‌ صورت‌ ايلى‌ مستقل‌ و مستقر در استان‌ كرمان‌ در هرمزگان‌ به‌ شمار آمده‌ است‌ ( سرشماري‌،همانجا).

سازمان‌ اجتماعى‌: ساختار اجتماعى‌ و نظام‌ سنتى‌ رده‌بندي‌ ايل‌ بچاقچى‌ از بزرگ‌ترين‌ تا كوچك‌ترين‌ واحد، اينهاست‌: ايل‌، طايفه‌، تيره‌ و خانوار. هر طايفه‌ به‌ چند تيره‌ تقسيم‌ مى‌شود و هر تيره‌ مجموعه‌اي‌ از خانوارهاي‌ بچاقچى‌ را در برمى‌گيرد
. سازمان‌ رهبري‌ و سلسله‌ مراتب‌ قدرت‌ در ايل‌ به‌ ترتيب‌: ايلخان‌ (رئيس‌ ايل‌)، كلانتر يا خان‌ و يا ريش‌ سفيد (رئيس‌ طايفه‌) و كدخدا يا ريش‌ سفيد (رئيس‌ تيره‌) است‌ (براي‌ آگاهى‌ بيشتر، نك: ميرشكرايى‌، 102-103؛ نيز: بهنيا، 47- 48).

كوچك‌ترين‌ واحد اقتصادي‌ - اجتماعى‌ ايل‌ بچاقچى‌ ايشوم‌ ناميده‌ مى‌شود. ايشوم‌ يك‌ واحد دامدار است‌ كه‌ از تركيب‌ توافقى‌ چند خانوار غيرثابت‌ از تيره‌هاي‌ مختلف‌ كه‌ ممكن‌ است‌ با يكديگر خويشاوند باشند، يا نباشند، شكل‌ مى‌گيرد. خانواده‌هاي‌ هر ايشوم‌ در كار دامداري‌ به‌ طور نسبى‌ مستقل‌ عمل‌ مى‌كنند. دامهاي‌ هر ايشوم‌ معمولاً در يك‌ گله‌ جمع‌ مى‌شوند و خانوارهاي‌ ايشوم‌ با يكديگر «شريك‌ گله‌» هستند. امور توليدي‌ و اجتماعى‌ ايشوم‌ عموماً به‌ شكل‌ تعاونى‌ است‌ و هر ايشوم‌ نيز يك‌ سرپرست‌ و اداره‌ كننده‌ به‌ نام‌ «سرايشوم‌» دارد (ميرشكرايى‌، 101-104؛ بهنيا، 25-26).

جمعيت‌ و معيشت‌: جمعيت‌ ايل‌ بچاقچى‌ را در منابع‌ مختلف‌ بسيار متفاوت‌ آورده‌اند. شمار خانوار آنها را در سالهاي‌ مختلف‌ از 200 تا 000 ،2تخمين‌ زده‌اند (نك: وزيري‌، 199؛ كيهان‌، راسخ‌، همانجاها؛ احتسابيان‌، 339؛ فيلد، 234 ؛ به‌آذين‌، 124). طبق‌ آخرين‌ تحقيقات‌ سرشماري‌ اجتماعى‌ - اقتصادي‌ عشاير كوچندة استان‌ كرمان‌ در 1377ش‌، جمعيت‌ بچاقچيهاي‌ كوچنده‌ 461 خانوار (638 ،2نفر) بوده‌ است‌ ( سرشماري‌،31، 34).

بچاقچيها در پرورش‌ اسب‌ و سواركاري‌ مشهور بوده‌اند. به‌ گزارش‌ رزم‌آرا واحدهاي‌ سواره‌ نظام‌ كرمان‌ از افراد ايل‌ بچاقچى‌ بوده‌اند (ص‌ 147). گله‌داري‌ و پرورش‌ بز و گوسفند و زراعت‌ و باغداري‌ كار اصلى‌ مردم‌ ايل‌ است‌. در صنايع‌ دستى‌، زنان‌ بچاقچى‌ به‌ بافتن‌ قاليهاي‌ زيبا و مرغوب‌ (ميرشكرايى‌، 101) و گليم‌ و جاجيم‌ در سراسر كرمان‌ معروف‌ بوده‌اند. بچاقچيها پرورش‌ دهندة نوعى‌ بز شيري‌ رنگ‌، معروف‌ به‌ نژاد رايينى‌ بوده‌اند. درگذشته‌ شال‌ كرمانى‌ را كه‌ به‌ شال‌ كاكى‌ معروف‌ بود، از كرك‌ لطيف‌ اين‌ بز مى‌بافتند ( دانشنامه‌...،2/266).

زبان‌: بچاقچيها ترك‌ زبانند و واژگان‌ زبان‌ آنها با عناصر فارسى‌ گونة محلى‌ آميخته‌ است‌. بچاقچيها به‌ گويش‌ فارسى‌ كرمان‌ نيز سخن‌ مى‌گويند (وزيري‌، 157؛ فيروزان‌، 29).

وقايع‌ تاريخى‌: يكى‌ از وقايع‌ تاريخى‌ مشهور ايل‌ بچاقچى‌ قيام‌ اسفنديار خان‌، حاكم‌ اين‌ ايل‌ در 1315ق‌/1897م‌ است‌. وي‌ با نيرنگ‌ خود را برگزيدة شاه‌ وقت‌ و حاكم‌ سيرجان‌ خواند و با توقيف‌ حكمران‌ منطقه‌، سيرجان‌ را تصرف‌ كرد و به‌ اخذ ماليات‌ از مردم‌ و تعدي‌ و تجاوز پرداخت‌. همچنين‌ او در فرونشاندن‌ شورش‌ بالاسريهاي‌ كرمان‌ در 1323ق‌/1904م‌، به‌ ظفرالسلطنه‌، حاكم‌ كرمان‌ كمك‌ كرد (باستانى‌، تعليقات‌، 2/883 -886؛ سايكس‌، «ده‌ هزار مايل‌...1»، .(435 حسين‌ خان‌ شجاع‌ سلطان‌، فرزند اسفنديارخان‌ در 1333ق‌/1914م‌، در زمان‌ جنگ‌ جهانى‌ اول‌، با انگليسيها به‌ نبرد پرداخت‌ و با ياري‌ سواران‌ ايل‌ با پليس‌ جنوب‌ ايران‌ درگير شد (سفيري‌، 108؛ نيز نك: بهنيا، 10-11). سال‌ بعد، وي‌ در قلعة بلورد به‌ عده‌اي‌ از فراريان‌ آلمانى‌ كه‌ اسير ژنرال‌ سايكس‌ بودند، پناه‌ داد (سفيري‌، 125؛ نيدرماير، 265 ؛ سايكس‌، «تاريخ‌...2»، .(II/464-465 در 1336ق‌/1917م‌ بچاقچيها به‌ سرپرستى‌ مرادخان‌ شكوه‌ السلطان‌، ايلخان‌ بچاقچى‌ به‌ كرمان‌ حمله‌ كردند و وارد شهر شدند ( ايران‌...،159-160). از وقايع‌ مهم‌ تاريخى‌ ديگر شركت‌ حسين‌ خان‌ و افراد بچاقچى‌ برضد ارتش‌ ايران‌ و جنگ‌ با آنهاست‌ (باستانى‌، مقدمه‌، 1/55؛ پيغمبر...، 86).

مآخذ: ابن‌ بطوطه‌، رحلة، بيروت‌، 1379ق‌/1960م‌؛ احتسابيان‌، احمد، جغرافياي‌ نظامى‌ ايران‌، تهران‌، 1315ش‌؛ ايران‌ و جنگ‌ جهانى‌ اول‌، اسناد وزارت‌ داخله‌، به‌ كوشش‌ كاوه‌ بيات‌، تهران‌، 1355ش‌؛ باستانى‌ پاريزي‌، محمدابراهيم‌، مقدمه‌ و تعليقات‌ بر تاريخ‌ كرمان‌ وزيري‌ كرمانى‌، تهران‌، 1340ش‌؛ همو، وادي‌ هفت‌ واد، تهران‌، 1355ش‌؛ به‌آذين‌، م‌. ا.، قالى‌ ايران‌، تهران‌، 1344ش‌؛ بهنيا، علاءالدين‌، بررسى‌ مردم‌شناسى‌ طايفة ارشلو از ايل‌ بچاقچى‌، كرمان‌، مؤسسة كوير؛ پيغمبر دزدان‌، به‌ كوشش‌ محمد ابراهيم‌ باستانى‌ پاريزي‌، تهران‌، 1364ش‌؛ دانشنامة جهان‌ اسلام‌، تهران‌، 1375ش‌؛ راسخ‌، شاپور و جمشيد بهنام‌، «ايلات‌ و عشاير ايران‌»، ايرانشهر، تهران‌، 1342ش‌، ج‌ 1؛ رزم‌آرا، على‌، جغرافياي‌ نظامى‌ كرمان‌، تهران‌، 1323ش‌؛ سرشماري‌ اجتماعى‌ - اقتصادي‌ عشاير كوچنده‌ (1377ش‌)، نتايج‌ تفصيلى‌، استان‌ كرمان‌، مركز آمار ايران‌، تهران‌، 1378ش‌؛ سفيري‌، فلوريدا، پليس‌ جنوب‌ ايران‌، ترجمة منصوره‌ اتحاديه‌ و منصوره‌ جعفري‌ فشاركى‌، تهران‌، 1364ش‌؛ فرهنگ‌ جغرافيايى‌ ايران‌ (آباديها)، تهران‌، 1322ش‌؛ فيروزان‌، ت‌.، «دربارة تركيب‌ و سازمان‌ ايلات‌ و عشاير ايران‌»، ايلات‌ و عشاير، تهران‌، 1362ش‌؛ قدري‌، حسين‌ كاظم‌، تورك‌ لغتى‌، استانبول‌، 1928م‌؛ كيهان‌، مسعود، جغرافياي‌ مفصل‌ ايران‌، تهران‌، 1311ش‌؛ مجموعة اطلاعات‌ و آمار ايلات‌ و طوايف‌ عشايري‌ ايران‌، تهران‌، 1361ش‌؛ ميرشكاري‌ سليمانى‌، فريدون‌، «ايلات‌ و طوايف‌ استانهاي‌ كرمان‌ و هرمزگان‌»، فصلنامة ذخاير انقلاب‌، تهران‌، 1367ش‌، شم 5؛ ميرشكرايى‌، محمد، «بلورد، پايگاه‌ ايل‌ بچاقچى‌»، مجموعة مقالات‌ مردم‌شناسى‌، تهران‌، 1362ش‌؛ وثوقى‌ رهبري‌، على‌اكبر، تاريخ‌ سيرجان‌، كرمان‌، 1372ش‌؛ وزيري‌ كرمانى‌، احمدعلى‌، جغرافياي‌ كرمان‌، به‌ كوشش‌ محمدابراهيم‌ باستانى‌ پاريزي‌، تهران‌، 1353ش‌؛ نيز:
., H., Contributions to the Anthropology of Iran, Chicago, 1939; Iranica; Niedermayer, O. von, Unter der Glutsonne Irans, Hamburg, 1925; Sykes, P., A History of Persia, London, 1930; id, Ten Thousand Miles in Persia, London, 1902.
معصومه‌ ابراهيمى




بجاق‌

جلد: 11
نویسنده:
شماره مقاله:4487

بُجاق‌، سرزمينى‌ در جنوب‌ بسارابى‌ در كشور رومانى‌. بجاق‌ و صورت‌ كهن‌ آن‌ بُجغاق‌، واژه‌اي‌ تركى‌ و به‌ معناي‌ كرانه‌، گوشه‌ و زاويه‌ است‌ (كاشغري‌، 306؛ مينورسكى‌، .(467 به‌ دشت‌ شن‌زار اطراف‌ رود، و به‌ اميرنشينها نيز بجاق‌ مى‌گفتند كه‌ واژه‌اي‌ كومانى‌ (قپچاقى‌) است‌ («دائرةالمعارف‌...1»، .(VI/341

اين‌ سرزمين‌ از 638ق‌/1241م‌ تابع‌ دولت‌ اردوي‌ زرين‌ شد ( ,EI.(I/1286در فاصلة سده‌هاي‌ 9-13ق‌/15-19م‌ اقوام‌ ترك‌ در منطقة بجاق‌ مستقرشدند و بر راههاي‌فرهنگى‌ و سوق‌الجيشى‌ كه‌ به‌ شبه‌جزيرة كريمه‌ منتهى‌ مى‌شد، تسلط يافتند. از سدة 10ق‌/16م‌ نوغايها در بجاق‌ سكنى‌ گزيدند و به‌ اردوهايى‌ منقسم‌ شدند. گروههايى‌ از اين‌ اردوها اغلب‌ به‌ سرزمينهاي‌ همجوار حمله‌ مى‌كردند. در نواحى‌ پادوليا و اوكرائين‌ اين‌ نيروها به‌ بجاق‌ و يا تاتارهاي‌ بجاق‌ شهرت‌ داشتند كه‌ به‌ معناي‌تاتارهاي‌ منطقةكناري‌ بوده‌است‌ ( بروكهاوس‌،/848-849 a .(IVبعدها به‌ بجاق‌ و دشت‌ نوغاي‌ نام‌ بسارابى‌ داده‌ شد كه‌ بخش‌ جنوبى‌ بسارابى‌ كنونى‌ است‌ (همان‌، /604 a .(III


در 746ق‌/1345م‌ بجاق‌ زيرسلطة دولت‌ والاشى‌ (والاخيا) قرار گرفت‌ و سپس‌ در 802ق‌/1400م‌ به‌ تصرف‌ فرمانرواي‌ بُغدان‌ درآمد. در 945ق‌/1538م‌ دولت‌ عثمانى‌ در زمان‌ سلطان‌ سليمان‌ قانونى‌ با كمك‌ تاتارهاي‌ كريمه‌، بر سراسر بجاق‌ دست‌ يافت‌ و اين‌ ناحيه‌ جزو سنجاق‌ آق‌ كرمان‌ شد. خان‌ كريمه‌ نيز كه‌ در لشكركشى‌ سلطان‌ سليمان‌ شركت‌ داشت‌، قبايل‌ نوغاي‌ را در بجاق‌ اسكان‌ داد ( ، EIهمانجا). در 1067ق‌/1657م‌ تاتارهاي‌ بجاق‌ در 200 روستا استقرار داشتند و تحت‌ ادارة حاكمى‌ با عنوان‌ «يالى‌ آغاسى‌» بودند كه‌ از جانب‌ خان‌ تاتارهاي‌ كريمه‌ گمارده‌ مى‌شد (همانجا؛ اوليا چلبى‌، 5/114). در فاصلة سالهاي‌ 1111-1113ق‌/1699-1701م‌ تاتارهاي‌ نوغاي‌ منطقة بجاق‌ كه‌ 6 هزار خانوار بودند، از اطاعت‌ خان‌ كريمه‌ سرباز زدند و خواستار تابعيت‌ دولت‌ عثمانى‌ شدند I/1287) , 2 .(EIچون‌ نفوذ روسيه‌ در اين‌ مناطق‌ فزونى‌ گرفت‌ و سپاهيان‌ روس‌ در اوكرائين‌ پيشروي‌ كردند، خان‌نشين‌ كريمه‌ نيز با ناآراميهايى‌ مواجه‌ شد. در نتيجه‌ تاتارهاي‌ نوغاي‌ خواستار مداخلة دولت‌ عثمانى‌ شدند، ولى‌ باب‌ عالى‌ با اين‌ درخواست‌ موافقت‌ نكرد (نك: راسم‌، 2/934- 938).

در 1183ق‌/1769م‌ سپاهيان‌ روس‌ پيشرويهايى‌ به‌ سوي‌ سرزمين‌ كريمه‌ داشتند. در 1184ق‌/1770م‌ بجاق‌ موقتاً به‌ تصرف‌ دولت‌ روسيه‌ درآمد (همو، 2/960-961؛ 2 ، EIهمانجا). در 1185ق‌/1771م‌ نيروهاي‌ روسيه‌ و عثمانى‌ دست‌ از جنگ‌ كشيدند كه‌ در نتيجة آن‌ خان‌ كريمه‌ ناگزير به‌ ترك‌ والاشى‌ و بغدان‌ شد كه‌ بجاق‌ بخشى‌ از آن‌ بود (راسم‌، 2/965). در همين‌ سال‌ قرارداد صلحى‌ ميان‌ طرفين‌ منعقد گرديد كه‌ به‌ عهدنامة «قينارجه‌» شهرت‌ دارد. طبق‌ مادة سوم‌ عهدنامه‌ دو طرف‌ موافقت‌ كردند كه‌ استقلال‌ كريمه‌، بجاق‌ و بعضى‌ از نواحى‌ ديگر را به‌ رسميت‌ بشناسند (همو، 2/968، 971). در 1205ق‌/1791م‌ بجاق‌ ضميمة روسيه‌ شد ، IV/96) 3 و سرانجام‌ طبق‌ معاهدة بخارست‌ در 16 جمادي‌الاول‌ 1227ق‌/28 مة 1812م‌ دولت‌ عثمانى‌ بجاق‌ را رسماً به‌ روسيه‌ واگذار كرد («دائرةالمعارف‌»، )؛ VI/342 در نتيجه‌ تاتارهاي‌ اين‌ منطقه‌ به‌ دوبروجا و بلغارستان‌ كوچ‌ كردند.

مآخذ: اوليا چلبى‌، سياحت‌نامه‌، استانبول‌، 1315ش‌؛ راسم‌، احمد، عثمانلى‌ تاريخى‌، استانبول‌، 1326- 1328ق‌؛ كاشغري‌، محمود، ديوان‌ لغات‌ الترك‌، ترجمة محمد دبيرسياقى‌، تهران‌، 1375ش‌؛ نيز:
Brockhaus, Entsiklopedicheski o slovar', St. Petersburg, 1891; BSE 3 ; EI 2 ; Minorsky, V., introd. V ud = d al - q P lam, London, 1937; T O rkiye diyanet vakf o Isl @ m ansiklopedisi, Istanbul, 1992.
ناديژدا خارچينكو


Home [Powered by Blogger]