Kirman-yezd-hormozqan-Türk |
a weblog dedicated to turkish people of kerman, hormozgan and yazd provinces. kirman, hormozqan ve yezd ostanlarının türk bölgeleri ve burada yaşayan türk xalqının véblaqı. un weblog consacré aux personnes et aux pièces turques de kerman, yazd, hormozgan provinces.
فارسيستاندا توركلر
ايلخان- قاشقاي يورد باشقا مملكتلرده توركلر
لرستان- چهارمحال- كهگيلويه- ترك
گونئي آزربايجان اوستانلاري
دئموقرافي
ديش اوجقاراوبالار- دياسپورالار
سؤزوموز- وبلاگ عمومى تركهاى ايران
Links-Linkler
Language Articles Music Carpet Personalities Photos
|
Wednesday, December 03, 2008
Posted
3:19 PM
by Mehran Baharlı
میللی حرکت دوشنبه ۱۱ آذر ۱۳۸۷: پس از پخش گسترده شماره دوم نشریه خلج انجمن اسلامی دانشگاه با چاپ نشریه به عنوان میثاق و اتهام پان تورکیسم جو دانشگاه را بر علیه فعالان اذربایجانی سم پاشی اذهان نمود . در مطلب نشریه میثاق چنین عنوان شد: پانتورکیسم در دانشگاه یزد فعال شده و این گروه دارای نشریه ، وبلاگ ، جلسات سری وپایگاه های اینترنتی و ایستگاههای ماهواره اند .در حالی که همه اینها خیال پردازی و توهمات خود انجمن اسلامی میباشد. دانشجویان آذربایجانی مطالب نشریه خلج رابا اصول و دلایل علمی ومنطق انسانی ونیز همه آنهارا با قید منابع نوشته اند . اما آن روی سکه هم وجود دارد که انجمن اسلامی به جایی این حرفهای خود رابا دلایل علمی اثبات کند به سادگی هرچه تمام انگشت اتهام را بسوی دانشجویان آذربایجانی و تورک نشانه رفته و به خیال ساده خود میتواند با مطرح کردن پانترکیسم جو دانشگاه را بر علیه دانشجویان تورک آذربایجانی متشنج کند هم اکنون یک هفته است که خفقان شدیدی بر علیه جامعه تورکان اذربایجان در دانشگاه یزد به راه افتاده که موجب شد وبلاگ دانشجویان تورک دانشگاه یزد برای مدتی از فعالیت باز ایستد Sunday, October 05, 2008
Posted
12:29 AM
by Mehran Baharlı
خزل آی ۱۴, ۱۳۸۷ دو سه هفته پیشتر بحثی بین سایت پیک نت و دوست شاعرم جناب اسماعیل جمیلی در گرفته بود مبنی بر اینکه نویسندگان آذربایجان در تهران چرا دستگیر شدهاند؟ بنده نیز قاتی ماجرا شده و یادداشتی به پیک نت فرستادم. پیک نت یادداشت مرا به صورت کامل منتشر کرد، اما تیتری را به آن افزود که تمام رشتههای نگارنده را پنبه نمود. بنده توضیح داده بودم که اکثر نویسندگان آذربایجانی پس از تبریز در تهران زندگی میکنند و بیشتر محصولات نشریات ترکی نیز در تبریز و تهران تولید و منتشر میشود و تیتر پیک نت این بود: تولید فرهنگی از تهران برای آذربایجان. این تیتر تداعیگر این معنا بود که تولیدات فرهنگی آذربایجانی در تهران مشتری ندارد و فقط تولید میشود و مشتریان آن در آذربایجان هستند. نگارنده قصد نداشت که به این شیطنت یا سوء تفاهم پیکنتی پاسخ بگوید، لیکن خواندن یک مقاله در شرق اوسط انگیزهای شد برای پیگیری دوباره ماجرا. منتها نه برای اینکه پاسخی برای کسی داده باشم بلکه برای اینکه حقیقت مسئله آذربایجان واقعا برای دوست و دشمن روشن گردد و بالاخره اصحاب رسانه و سیاست بدانند که اصل این قضیه چیست. ابتدا بهتر است توضیح مختصری در مورد مقاله شرق اوسط بنویسم. عنوان مقاله به عربی چنین است: غیاب عربی فی القضیه الکردیه (غیبت عربی در مسئله کرد) به قلم آزا حسیب قرداغی. این مقاله توضیح میدهد که مسئله کرد در عراق که اکنون برای مردم عراق و جهان عرب تا این اندازه حاد مینماید یک مسئله امروزی نیست بلکه سابقه دهها ساله دارد اما جهان عرب و سیاستمداران و رسانههای عربی یا آن را ندیدهاند یا به سادگی از کنار آن گذشتهاند و این مسئله سبب شده است که کردهای عراق در غیاب حساسیت جهان عرب هزینههای بسیاری را متحمل شوند و… این مقاله جهان عرب را متهم میکند و جهان عرب جوابی جز شرمساری و قبول آن ندارد، به گونهای که شرق اوسط این سند - و این داغ تغافل را که نویسنده به پیشانی جهان عرب می زند- منتشر می کند. با خواندن این مقاله به یاد وضعیت امروز آذربایجان افتادم و اینکه هنوز رسانههای فارسی تصور روشنی از مسئله آذربایجان ندارند و باید اندکی بیشتر در این مورد درنگ نمود و برای آنان توضیح داد. اما توضیح مسئله: چیزی که اینروزها از آن با عنوان حرکت ملی آذربایجان نام برده میشود سابقهای حدودا ۱۰۰ ساله دارد. مرحوم میرزا حسن رشدیه، پدر مدارس نوین ایران و به تعبیر فرهنگ معین «پدر فرهنگ ایران»، برای مدارس جدید خود که برای نخست بار در ایران تاسیس کرده بود. سه کتاب تالیف کرد. یکی از این کتابها به زبان عربی، دیگری به زبان فارسی و سومی به زبان ترکی با نام وطن دیلی، و این کتابها در مدارس جدید تدریس شدند. جبار باغچهبان نیز کتاب شعری برای کودکان به زبان ترکی با نام «پروانه نئجه قیزدی» دارد که احتمالا برای آموزش در مدارس استنایی آن زمان تدارک دیده بود. بعد از به قدرت آمدن رضا شاه اما زبان ترکی ممنوع شد و کار رشدیه در این زمینه ناتمام ماند. بعد از رضا شاه و در اوایل حکومت محمد رضا شاه نیز مسئله فرقه دموکرات آذربایجان پیش آمد. در زمان حاکمیت فرقه زبان رسمی در آذربایجان ترکی بود، و حتی کارنامههایی که در آن زمان برای دانش آموزان صادر شده است نیز به زبان ترکی است. بعد از شکست فرقه، سنت ترکی نویسی و ترکی خوانی در آذربایجان - با افت و خیزهایی که دارد – هماره وجود داشته است، لیکن به مثابه آتش زیر خاکستری تا زمان انقلاب پنهان ماند. در اوایل انقلاب دوباره این مسئله مطرح شد و نشریات چندی از جمله نشریه وارلیق و یولداش منتشر شدند، لیکن با شروع جنگ ایران و عراق دوباره مسئله فروکش کرد لیکن مجله وارلیق همچنان و تا به امروز منشتر میشود و یکی از معروفترین نشریهها نه تنها در آذربایجان بلکه در تمام کشورهای ترک زبان است. بعد از جنگ این مسئله دوباره مطرح شد و در اواخر ریاست جمهوری آقای هاشمی رفسنجانی به اوج خود رسید. با آمدن سید محمد خاتمی نشریات بسیاری اعم از نشریات دانشجویی و نشریات استانی به صورت دوزبانه و هر ازگاهی تک زبانه به ترکی منتشر میشوند. دولت ابتدا با یک نگاه فانتزی به این مسئله نگاه میکند لیکن مسئله رفته رفته جدی و جدیتر میشود. در کنار این ماجراها مسئله همایش سالانه قلعه بابک و پخشسیدیهای تصویری آن در بین مردم و اخبار آن از انترنت حاکمیت نیز برخوردهای خود را تشدید میکند. اینها مسائلی از آذربایجان بودند که اکثر رسانههای فارسی کم و بیش نسبت به آن آگاهی دارند. لیکن مسئلهای که میخواهم مطرح کنم چیزی غیر از این است و آن جغرافیایی است که این مسئله در آن اتفاق میافتد. اکثر مردم و از جمله احتمالا گردانندگان سایت پیک نت فکر میکنند که آذربایجان در چهار استان آذربایجان شرقی، غربی، اردبیل و زنجان خلاصه شده است. اما این دوستان به دو مسئله توجه ندارند. نخست اینکه پراکنش جمعیت ترکان از مرزهای غربی آذربایجان تا تهران و قم ادامه دارد. به عبارت دیگر مابین تبریز و تهران و تبریز و قم روستاهای ترک زبان بومی به صورت لاینقطع وجود دارند که شامل روستاهای ترک زبان قزوین، کرج، همدان، بوئینزهرا، ساوه، شهریار، اراک و خود قم هستند و بنده بسیاری از این روستاها را از نزدیک دیدهام. حتی در بخشهای جنوبی، و شرقی قم یعنی در دو سوی جاده قم و کاشان نیز روستاهای ترک زبان وجود دارند. این ترکهای بومی که زمانی خود را ترک غیر اصیل میدانستند امروزه به برکت وجود اینترنت و نشریات و احیانا رادیوها و ماهوارهها و نیز حضور دانشجویان و سربازان این مناطق در بین سایر ترکان آذربایجان، اینک خود را یک ترک درجه دوم نمیدانند و نسبت به هویت و زبان ترکی خود حساس هستند. در میان ۱۹ نویسنده و روشنفکری که در تهران و به همراه مهندس صرافی دستگیر شدهاند، نام حسین حیدری نیز به چشم میخورد. حسین حیدری از ترکان قزوین و صاحب امتیاز نشریه دوزبانه دانشجویی اولوس بود و خود همین نشان میدهد که گستره جریان موسوم به حرکت ملی آذربایجان چه قدر گسترده است. علاوه بر آن میتوان به شهر قم اشاره کرد. در این شهر بیش از چهار استریوی ترکی فعالیت میکنند که عمدتا محصولات عاشیقی و موسیقی ترکان بومی منطقه را تامین میکنند و بیش از صد عاشیق و نوازنده شاهسون و … در قم، ساوه و سایر مناطق تهران، قزوین، همدان و مرکزی زندگی میکنند که برای اینکه حرف بیمدرکی نزده باشم دوستان میتوانند به مقاله «قم، ساوه عاشیق محیطی» که در سایت اینجانب منشتر شده است مراجعه نمایند و در همین روزها گویا تضییقاتی نسبت به برخی از عاشیقهای قم از جمله عاشیق محبوب و جوان، اکبر غلامی صورت گرفته است. شاخصترین نماد هویتخواهی ترکان این منطه مراسم سالانه بزرگداشت حکیم تیلیمخان ساوهای است که هر ساله در آخر تیر ماه در زادگاه این شاعر واقع در روستای مراغه ساوه برگزار میشود امسال بیش از دوهزار نفر در آن شرکت کرده بودند که از سوی بعضی ناظران این مراسم آلتیرناتیو تجمع سالانه قلعه بابک تلقی شد، اگر چه این مراسم با مراسم قلعه بابک یک تفاوت ماهوی دارد. مسئله دوم اما مسئله ترکهای مهاجر از آذربایجان است. سیاست تمرکز گرایی که در دوران پهلوی دنبال شد و به تبع آن اکثر کارخانهها و شرکتهای تولیدی در تهران و اطراف احداث گشت. این مسئله موجب شد که سیل مهاجران از آذربایجان به تهران، قم، کرج و قزوین سرازیر شود. در ادامه همین سیاست است که اکنون آنگونه که در مصاحبه آقای موسوی تبریزی که در پیک نت هم درج شد آمده بود: امروزه حدود ششصد هزار نفر از ساکنان قم را ترکزبانها تشکیل میدهند. در تهران و کرج و قزوین نیز وضعیت به همین منوال است. به تعبیر رضا براهنی که روی این تعبیر اصرار نیز دارند: «تهران بزرگترین شهر آذری نشین جهان است». در تهران، کرج، قم و سایر شهرهای نزدیک پایتخت گاه شهرکهایی وجود دارند که بیش از نود و پنج درصد آن را ترک زبانها تشکیل میدهند. تبعا قضیه به اینجا نیز ختم نمیشود ترکان قشقایی، ترکان گچساران، ترکان فریدن اصفهان، ترکان خراسان شمالی و… همه جمعیت معتنابهی هستند که امروزه مسئله هویت برایشان جدی شده است و دیگر مسئله حرکت مدنی آذربایجان در چهار استان آذربایجانی خلاصه نمیشود. در چنین شرایطی وظیفه رسانهها و روشنفکر طبیعتا ندیدن این مسئله و سکوت در قبال آن نیست. بلکه پرداختن به آن و یافتن راه حلهایی هست که شهروندان ایرانی را با کمترین خطر از این مرحله به مراحل بعدی سوق دهد. پذیرفتن هویت ترکی ترکهای ایران، و به رسمیت شناختن زبان، تاریخ و… از جمله فاکتورهایی است که باید به آن اهمیت داده شود. نپذیرفتن مسئله اما تبعاتی دارد که آن خود بر اهل خرد پوشیده نیست. چیزی که یادآوری آن خالی از لطف نخواهد بو آن است که امروزه برای برخورد با مسئله آذربایجان حکومت ایران از سوی گروههای مختلفی در فشار است. یعنی گروهها و اشخاصی در اپوزسیون هستند که جمهوری اسلامی را برای برخورد با فعالان آذربایجانی تشویق میکنند و حتی تحت فشار رسانهای و تبلیغاتی قرار میدهند. اگر موضع این گروهها نسبت به این مسئله تعدیل شود بعید نیست که موضع جمهوری اسلامی نیز تعدیل شود و مطمئنا هیچ کس از این تعدیل زیان نخواهد دید. Sunday, May 18, 2008
Posted
3:20 PM
by Mehran Baharlı
باغی که به جای میوه، محصول آن سنگ است http://www.zigzagmag.net/article/default.aspx/495 باغی با درختانی خشک و میوه هایی از جنس سنگ که از کوه های اطراف «میاندوآب» یا همان «باغ سنگی» جمع آوری و به درختان آویز شده اند. درفاصله ۴۵ کیلومتری جنوب شرقی «سیرجان» در استان «کرمان»، نزدیک روستای «بلورد»، باغی وجود دارد که درختان آن خشک و میوه هایش سنگ هایی است که از سال ۱۳۴۲ هجری شمسی مردی کرولال به نام «درویش خان اسفندیارپور»، ازکوه های اطراف میاندوآب جمع آوری و به درختان آویزان کرده است. در فاصله بین سیرجان و باغ سنگی، چند روستا است که در کنار جاده قرار دارند. روستاهایی که هرکدام زیبایی خاصی دارند ولی سرسبزی سالهای قبل را ندارند. خشک سالی، زیبایی روستاها را کمتر کرده است. از روستاهایی که کنار جاده هستند دور می شویم. اطرافمان همه بیابان است. در بیابان های اطراف مان هیچ اثری از سرسبزی نیست بوته های خشک خار و جاز، چهره بیابان را سیاه کرده اند. در بین راه به جاده ای فرعی می رسیم که به طرف باغ سنگی می رود. تابلویی کنار جاده نصب نشده که نشان دهد باغ سنگی این جاست. اگر کسی از شهری غیر از سیرجان بخواهد برود باغ سنگی و راهنما همراه آن نباشد، حتماً به مشکل بر می خورد. اما راننده ما راه باغ سنگی را خوب می شناسد و به قول خودش چشم بسته هم می توانم برود باغ سنگی. از فرعی ای که از جاده اصلی سیرجان-بافت جدا می شود، چهار کیلومتر جاده خاکی است تا باغ سنگی. باغی که حدود صد درخت دارد. بعضی از درختان تنه هایی ضخیم و سنگ هایی بزرگ دارند و بعضی دیگر تنه های باریک و سنگ های کوچکتر. دراین باغ هیچ اثری از سرسبزی نیست اطراف باغ هم حصار ندارد و از درون باغ می توان کوه هایی که در فاصله چند کیلومتری وجود دارد را ببینیم. باغ سنگی، در تمام فصول سال میوه دارد و درختان آن نیازی به آبیاری ندارد و خشکسالی بر این باغ بی تاثیر است و تنه درختان این باغ چوب های خشک شده درختان هستند و میوه هایش، سنگ های بزرگی که به وسیله سیم هایی به درختان آویزان شده اند. در کنار باغ سنگی ، باغ دیگری وجود دارد که اطراف آن حصارکشی شده است و آن را از باغ سنگی جدا می کند. این باغ برخلاف باغ سنگی، سرسبز است. میان این باغ حوض بزرگی است و موتور برقی که آب را از اعماق زمین به بیرون می کشد. اطراف حوض درختان سرسبز و در میان درختان، درخت چنار بزرگی است که توجه هر بیننده ای را ناخودآگاه به خود به جلب می کند. خوشه های گندم و جو که زیر درختان به زیباترین شکل خودنمایی می کند. این باغ جایی است که خانواده «خان» در آن زندگی می کنند. وارد باغ سبز می شویم عروس «درویش خان»، ما را به داخل خانه دعوت می کند. خانه آنها سه اتاق است که به ردیف کنار هم قرار گرفته، پشت اتاق، آغل گوسفندان است و در کنار آغل، سگی با جثه ای بزرگ خوابیده. صدای قدقد مرغ و قوقولی قوقوی خروس ها سکوت آنجا را می شکند. همین که وارد اتاق وسط می شویم، چشممان به عکس های «درویش خان» که به دیوار نصب شده است می افتد. در یکی از عکس ها درویش خان درحالی که چوب دستی اش را روی شانه اش گذاشته ، روی شاخه یکی از درختان که سنگ بزرگی از آن آویزان است، ایستاده. این عکس، در یکی از صحنه های فیلم باغ سنگی گرفته شده است. فیلمی که در سال ۱۳۵۴ هجری خورشیدی، «پرویز کیمیاوی» با عنوان باغ سنگی، با بازیگری درویش خان و مردم روستای بلورد ساخت. این فیلم در جشنواره برلین جایزه «خرس نقره ای» را به خود اختصاص داد و حتی «درویش خان» هم از سوی آلمانی ها چند بار برای سفر به آلمان دعوت شد اما با تصمیم کیمیاوی سفر منتفی شد. آقای کیمیاوی معتقد بود چون «شهر برلین پر از مجسمه های بزرگ و ساختمان های مجلل است. اگر درویش خان اینها را ببیند، دیگر ارزش کار خودش در ذهنش از بین می رود.» تنها عروس «خان»، اسمش «فاطمه» است و ۴۰ سال سن دارد. زنی لاغر و بلند قد و خوش چهره. «خان» یک فرزند بیشتر نداشته آن هم «حسن خان» شوهر فاطمه است. «خان» پسری دیگر هم به نام «حسین» داشته که در اثر تصادف فوت کرده است. همسر «خان» هم ۲۰ سال قبل فوت کرده و «خان» با حسن تنها فرزندش زندگی می کرد. فاطمه، عروس «خان»، این روزها و بعد از اینکه «درویش خان» یعنی خالق باغ سنگی در ۱۸ فروردین ماه ۱۳۸۶ در سن ۸۳ سالگی در گوشه باغش آرام گرفت، راهنمای اصلی داستان های این باغ است. داستان باغ سنگی فاطمه می گوید: «خان مردی با قدی حدود ۱۸۰ سانتیمتر، چهارشانه با ریشی بلند، مهربان و مردم دوست بود.» او حرف هایش را ادامه می دهد: «ساختن این باغ در واقع اعتراضی بود به شاه به خاطر اصلاحات ارضی. چون شاه تمام زمین های درویش خان را که یکی از زمین داران بزرگ «ایل بچاقچی» یکی از بزرگترین ایل های استان کرمان بود از او گرفت و به کشاورزان داد.» بعد از اینکه شاه املاک درویش خان را از او می گیرد، تنها ملکی که برایش می ماند، میاندوآب بوده است که بعدها به باغ سنگی تغیر نام می یابد. عروس «خان» می گوید: «گرفتن زمین ها، خان را بسیار عصبانی می کند و از آنجا که او کر و لال بود و نمی توانست ناراحتی اش را ابراز کند تنها با گریه ناراحتی اش را نشان می داد. تا اینکه یک شب خان ساختن باغ سنگی را در خواب می ببیند و از فردای همان روز شروع به ساختن باغ سنگی می کند.» فاطمه داستان ساخت باغ را ادامه می دهد: «درویش خان سنگ های سوراخ شده را شب در خواب می دید و فردای همان شب آنها را در کوه پیدا می کرد. اما چون فاصله کوه تا باغ چهار تا پنج کیلومتر بود، آوردن سنگ های بزرگ گاهی دو ماه طول می کشید. البته بعضی از سنگ ها هم کوچک تر بودند و آنها را بار شتر یا الاغ می کرد و با خودش می آورد.» برخی از مردم محلی و روستاییان فکر می کنند که «خان» سنگ ها را خود سوراخ می کرده است. «ماشاءالله»، یکی از روستائیان که ۹۰ سال سن دارد و کارش چوپانی است می گوید: «من تمام کوه های اطراف باغ سنگی و بلورد را مانند کف دستم می شناسم و ۷۰ سال دراین کوه ها بودم حتی یک بار هم یک سنگ سوراخ آن هم به این بزرگی ندیده ام.» البته تاکنون بررسی های دقیقی و کارشناسی در مورد نحوه ساخت این باغ صورت نگرفته است و حتی «یزدی»، کارشناس میراث فرهنگی هم می گوید: «ما تمام روایت هایی که در مورد باغ سنگی وجود دارد را از خانوده خان و روستائیان شنیده ایم.» «روایت هایی مثل این که خان فردای همان شب که خواب ساختن باغ را می بیند برای چراندن گوسفندانش به بیابان می رود که متوجه می شود چیزی از آسمان به زمین افتاد. نزدیک می رود و می بیند که شهاب سنگی بزرگ است. خان می خواسته سنگ را لمس کند. اما سنگ خیلی داغ بوده و تا سرد شدن شهاب سنگ صبر می کند و بعد آن را با خودش به خانه می آورد.» خان برای ساخت درختان باغ، گودالی به عمق نیم متر تا یک متر حفر می کرد و بعد چوب درختان خشک شده را درگوال می کاشت. بعد لاستیک های فرسوده را جمع آوری می کرد و می سوزاند و با سیم های که داخل لاستیک جای می داد، سنگ ها را به چوب ها آویزان می کرد. «علی»، یکی از روستاییان، در مورد شکل گرفتن و کامل شدن باغ می گوید: «بعدها هر اتفاقی که می افتاد خان یک سنگ آویزان می کرد. مثلا وقتی اولین نوه اش به سربازی رفت یک سنگ گرد به نشانه سر تراشیده نوه اش آویزان کرد. یا اگر شخصی از فامیل خان می مرد سنگی آویزان می کرد. هر وقت هم می خواست از آن مرده یادی کند، کنار همان سنگ می رفت.» او می گوید: «درویش خان، علاوه بر سنگ، چیزهای دیگر هم به تنه درختان آویزان می کرد مثل سر گوسفندانی را که گرگ می درید و یا گرگ هایی را که خودش می کشت. چون زبان نداشت تا از ضرر و زیان ناشی از مردن گوسفندان با کسی صحبت کند با این روش با مردم درد دل می کرد.» به گفته علی، از شش سال پیش، چون مردم می گفتند اینجا باغ سنگی است یا باغ وحش، درویش خان دیگر اجساد حیوانات را به درختان باغ آویزان نمی کرد. درویش خان تنها در آویزان کردن سنگ ها به درختان باغ، «درویش خان» تنها بود و کسی به او کمک نمی کرد. عروس خان می گوید: «نه تنها اطرافیان به او کمک نمی کردند بلکه خان را هم دیوانه می خوانند. بچه ها در مدرسه حسن (پسر خان) را اذیت می کردند و می گفتند بابایت دیوانه شده است. حسن هم به کار پدرش اعتراض می کرد ولی مادرش می گفت، ناراحت نباش پسرم، روزی همه برای دیدن باغ پدرت به ابنجا می آیند.» پیش بینی زن «درویش خان»، این روزها به واقعیت تبدیل شده و باغ سنگی بازدیدکنندگان مختلفی را به سوی خود جلب می کند. بازدیدکنندگانی از تمام ایران و کشورهایی مانند پاکستان، فرانسه، آلمان و ایتالیا. در ایام عید تعداد بازدیدکنندگان ایرانی این باغ به هزار نفر هم می رسد. بازدیدکنندگان خارجی باغ هم که تعدادشان زیاد نیست بیشتر در تابستان به این جا می آیند. اما با توجه به سنگینی وزن سنگ ها، درویش خان برای ساخت درختان سنگی کار بسیار سختی را انجام می داد. «اسدالله» یکی ازروستاییان بلورد می گوید: «سه ماه بعد از مرگ خان، یکی از درختان باغ به زمین افتاد و برای برپا کردن آن سه یا چهار نفر کمک کردند تا درخت را به جایش بنشانند. درحالی که تمام درختان این باغ را خان به تنهایی کاشته است.» درویش خان رقصنده «درویش خان»، هر وقت از چیزی ناراحت می شد، می رفت کنار درخت هایش و با آنها درد دل می کرد و وقتی هم خوشحال بود، در باغش می رقصید و بشکن می زد و همیشه از خدا تشکر می کرد و با انگشت به آسمان اشاره می کرد و یا سجده می کرد. البته او نماز خواندن بلد نبود اما در نمازهای جماعت با مردم به رکوع و سجده می رفت ولی ذکر نمی گفت. «درویش خان»، در طول ۸۳ سال عمرش فقط دو بار به مسافرت رفته است. یک بار به دعوت «محمدرضا شاه» و «فرح» پهلوی به جشنواره ای در شیراز دعوت شد و یک بار هم با اتفاق خانواده اش به مشهد رفت. او هیچ وقت باغش را تنها نمی گذاشت. درویش خان باغش را خیلی دوست داشت و با زبان اشاره می گفت «اگر کسی به درختانم آسیب برساند سرش را می برم و خونش را می خورم.» نگار طلاپور13/05/2008 Wednesday, March 26, 2008
Posted
10:33 AM
by Mehran Baharlı
Saturday, January 12, 2008
Posted
9:10 AM
by Mehran Baharlı
بنا به اخبار رسیده؛ ظهر روزجمعه و پس ازپایان مراسم نمازجمعه سیرجان، مأموران امنیتی، کودکی 10ساله را به اتهام توزیع نامۀ سرگشاده دانشجویان عدالتخواه این شهر در اعتراض به زمینخواریها توسط افراد سودجوی شهرهای اطراف در این شهرستان دستگیر کردند. این نامۀسرگشاده در ادامۀ انتقادها و اعتراضات دانشجویان و طلاب سراسر کشور به عدم برخورد با زمینخواریهای گسترده، در این شهرستان و بازداشت «حجةالاسلام جهانشاهی» و «مظفری» یکی ازجانبازان جنگ تحمیلی در حالی منتشر شده که تاکنون هیچ تلاشی در جهت توقف این روند از سوی مسئولان ذیربط صورت نگرفته و براساس آخرین اخبار، این کودک پس از طی مراحل مختلف بازجوئی و انگشت نگاری آزاد شده است. link: http://www.35000000.info/habergoruntule.asp?bolum=1235&katid=48 Sunday, January 06, 2008
Posted
4:48 AM
by Mehran Baharlı
کنسرت موسیقی آذربایجانی با اجرای گروه “ آذربایجان ” در دانشگاه شهید باهنر کرمان برگزار شد . این کنسرت که در روز دوشنبه 3 دی ماه در تالار وحدت دانشگاه برگزار گردید ، با استقبال چشم گیر دانشجویان همراه بود به طوری که بیش از 500 نفر در آن شرکت کرده بودند . با توجه به تعداد کم دانشجویان تورک در دانشگاه شهید باهنر کرمان حضور این تعداد دانشجو نشان از علاقه وافر این دانشجویان به آذربایجان و فرهنگ اصیل و ملی آن دارد . این برنامه توسط کمیته ادبی استاد شهریار این دانشگاه ترتیب داده شده بود . درپایان با اهدای لوح یادبود از استاد دمیرچی قدردانی شد . http://ustadshahryar.blogfa.com/ آذربایجان اویرنجی حرکاتی
|